سردار محمد خان بلوچ، از سرداران بزرگ و نامی خطه ی بلوچستان بود که پیش از شکست افغان ها، هدایایی در اصفهان به دربار نادرشاه تقدیم کرد و اظهار وابستگی خود بر علیه افغان ها را به نادرشاه اعلام نمود.

نادر هم ضمن نوازش و ابراز محبت نسبت به او، این سردار بلوچ را والی استان کهگیلویه کرد و او و سپاهیان کهگیلویه را به همراه سپاه خود در جنگ عثمانیان شرکت داد.

در این هنگامه که نادر، مشغول نبرد با توپال عثمان پاشا در عماره عراق بود، سردار محمدخان بلوچ از فرمان نادر تمرد و سرپیچی نمود و با هماهنگی با مخالفین نادر و به خیال به حکومت رساندن شاه طهماسب سوم صفوی، {یا اینگونه وانمود می کرد} راه خود را از نادر جدا نمود.

از طرف دیگر؛ قوای نادرشاه، در بختیاری و لرستان شدت عمل و غارت های متعددی انجام داده و همین رفتارها نیز زمینه نارضایتی در فارس، کهگیلویه، بختیاری و سایر شهرهای دور و نزدیک را فراهم کرده بود.

نهایت اینکه، در خرداد ۱۱۱۲ خورشیدی، وی دست به شورش عمومی علیه نادرشاه زد! و نادر به مجرد شنیدن این خبر، ادامه جنگ با توپال عثمان پاشا را به مصلحت ندید، جنگ را قطع و بعد از یک شبانه روز با ۳۰ هزار سواره نظام زبده، خود را به شوشتر رساند.

نادرشاه که سپاهش در دنبال کردن سردار محمدخان بلوچ، حاکم یاغی کهگیلویه و ممسنی در ابتدا به شهر شوشتر وارد شد و مردم این شهر را به اتهام هواداری از این سردار غارت کرد، برای دست یابی به حاکم کهگیلویه که به سمت دهدشت عقب نشینی کرده بود، از راه رامهرمز به بهبهان آمد و مورد استقبال گرم میرزا حبیب الله خان طباطبایی حاکم بهبهان قرار گرفت که با سردار محمدخان بلوچ همراهی نکرد و با اراده او دشمنی ورزیده بود.

نادرشاه افشار، پس از یک روز اقامت در بهبهان در حالی که چندین سواره نظام دهدشتی و بهبهانی همراه و راهنمای لشکر وی شدند، به منطقه خیرآباد(فرزوک باستانی) وارد و در این منطقه در کنار رودخانه خیرآباد خرگاه برافراشته و سنگربندی کرد.

در آغاز گذرگاه سپاه نادرشاه در محلی که نام منطقه شمس الدین عرب را داشت، و در این زمان به منطقه پاسگاه انتظامی(عبدالهی) شهرت دارد، قلعه ای وجود داشت که از آن شیخ شمس الدین عرب از مشایخ اعراب منطقه، برای زندگی عشایری خود استفاده می کرد.

شیخ شمس الدین عرب، از متحدین و هواداران نهضت (سردار محمدخان) بود و در نتیجه مانع عبور سربازان نادرشاه شد و تا چند روز این ممانعت ادامه داشت تا اینکه سربازی دهدشتی بدین بهانه که از سپاه نادرشاه فرار کرده به قلعه شیخ پناه برد و بعد از آن، راه مخفی قلعه که در کنار رودخانه بود را شناسایی و سران محاصره کننده قلعه را با خبر و از راه مخفی، سپاه نادرشاه وارد و قلعه شیخ را تصرف کردند!

این حرکت سرباز برای نادرشاه جالب بود و سرباز را برای تشویق نزد نادرشاه بردند و در حضور وی طبق آئین باریابی در دربار شاهان ایرانی به خاک افتاد و به فرمان نادرشاه او را از زمین بلند کرده و نادر رو به او کرد و گفت: اگر خواهشی داری، بگو!

سرباز دهدشتی که از تعداد و تجهیزات سپاه نادرشاه اطلاع کافی داشت، فرصت را برای نجات مردمش از دست نادر، مناسب دید و گفت: من اهل شهر دهدشت هستم و از بهبهان به دستور میرزا حبیب الله خان طباطبایی به همراه یک گردان نظامی برای راهنمایی و خدمت به حضرت اشرف آمدم و از بخت بلند نادری این اتفاق میمون افتاد. تنها خواهشم این است که گناه مردم دهدشت را عفو و از غارت و کشتار مردم آن صرف نظر فرمائید.

نادرشاه در پاسخ سرباز گفت: متاسفانه دستور حمله به دهدشت صادر شده است. اما تعداد چند کیسه پول به سرباز عطا و او را به درجه افسری نائل کرد.

قبل از این رویدادها، قوای ایلات متحده بعد از درگیری و جنگ توپخانه ای بهبهان را تخلیه و عازم دژ طبیعی خود در دهدشت شدند، اما این بار نیرو و پادگانی قوی در تنگ تکاب مستقر کردند و عقب نشینی از هر موضع را ممنوع و تصمیم گرفتند جلوی نیروهای نادری محکم ایستادگی کنند.

دهدشتی ها، کم کم آماده نبردی سرنوشت ساز شدند، جنگی سخت و احتمالا طولانی با سپاه نادرشاه افشار که برای سرکوب آنها، حاضر شد پایان جنگ با عثمانی را اعلام و به سمت دهدشت حرکت کند.

اما، موقعیت نظامی شهر دهدشت چگونه بود؟ شاید پاسخ به این سوال تا حدودی فضای ذهنی ما را برای تجسم وضعیت جنگی آماده تر کند.

دهدشت، یکی از مستحکم ترین مواضع نظامی ایران بود که تا آن زمان دست هیچ متجاوز خارجی به آن نرسیده بود و اگر خط سیر اردوکشی های جهان گشایانی مانند اسکندر مقدونی، چنگیز، هلاکوخان و امیر تیمور را از لحاظ نظامی مورد بررسی قرار دهیم، غیر از اسکندر که خود را از راه تنگ تکاب و دهدشت، تنگ پیرزال، گردنه سادات،مله بیژن(مله بیجن) و اردکان که کوتاه ترین راه از خوزستان و شوش و پاسارگاد و تخت جمشید است، توانست خود را به پارس و استخر برساند؛ ولی دیگران هرگز نتوانستند و یا نخواستند سختی راه و جنگ با قبایل جنگجوی کهگیلویه را بر خود هموار سازند.

از دهدشت، چهار، راه سخت گذر وجود دارد!یکی از جنوب تنگ تکاب، یکی از خاور از دیل و آرو، یکی از شمال تنگ پیره زال(بیرزا) و دیگری از باختر و لنده می گذرد که کل این منطقه کوهستانی و نواحی شمالی آن برف گیر و در زمستان غیرقابل عبور و یه به سختی می توان از آن گذشت.

در دهدشت، آرایش نیروها بدین شکل بود که دشمن زیاری ها، کرایی ها، ممبینی ها، گتوندی ها و ایلات شهروئی طیبی گرشاسبی و گشتاسبی از گذرگاه تنگ تکاب و بویراحمدی ها اولاد میرزاعلی ، بابکانی، طایفه کاگیوی، چرامی، مکوندی ها و بتوندی ها از قلعه دیل و گذرگاه آرو و میرعلی اسماعیلی با کمک سادات دهدشتی و طایفه ای از طیبی های گرمسیر و کمائی ها از لنده و میر سالاری ها با کمک طایفه شیخ حسینی و طایفه مموئی از گذرگاه تنگ پیره زال دفاع کردند.

طوایف شیخ عباسی، طایفه سپوئی، شیخ انصاری، سرکوهکی، نوئی و چند طایفه دیگر از بختیاری نیروی ذخیره را تشکیل می دادند که فرمانده آنها ملا برات کرایی بود.

بالاخره روز آغاز حمله نادرشاه رسید و اولین حمله در ۲۴ خرداد ۱۱۱۲به فرماندهی محمدولی خان آقا داشلو با آتشباری توپخانه تنگ تکاب آغاز شد.

پس از چند ساعت بمباران پی در پی، سواره نظام اقدام به حمله کردند ولی طوائف مدافع با تکیه بر دژهای مهتابی و گذرگاه بسیار باریک تنگ تکاب که فقط یک سوار می توانست از آن عبور کند، به راحتی توانستند سواره نظام را به عقب برانند.

این نیروها، از دهانه تنگ تکاب عقب نشینی کرده و برای تجدید قوا و رسیدن نادر،در روستای منصوریه( کارخانه سیمان کنونی بهبهان) سنگر گرفتند.

دو روز بعد، مجددا با آتشباری شدید توپخانه نیروهای سواره و پیاده نظام نادر، دست به یک حمله عمومی سنگین و گروهی به تنگ تکاب زدند و این بار هم نتیجه ای حاصل نشد.

شجاعت ، چالاکی و بی باکی جنگجویان لر در جنگ مقدماتی تنگ تکاب، نادر را متوجه این نکته مهم ساخت که با مردمی جان سخت و دلاور روبروست؛ لذا با گذاشتن یک نیروی قوی به فرماندهی عبدالباقی خان زنگنه در جلوی تنگ تکاب، خود به سوی دوگنبدان(گچساران) شتافت و از راه دیل در روز سوم تیرماه ۱۱۱۲ خورشیدی اقدام به تلاش برای عبور به سمت دهدشت نمود و با توپ های سنگین دژکوب قلعه سه طبقه و بسیار مهم دیل، که چون پیلی دمان بر سر راه ورود به دهدشت قرار داشت را هدف آتش و خمپاره قرار داد و پس از دو شبانه روزی آتشباری سنگین، تک سواره های نظامی خود را به سمت قلعه دیل گسیل داشت، ولی طوایف و عشایر چرامی، ممبینی، مکوندی، بابکانی، کای گیوی و کوهمره ای با تکیه بر کوه خامی و قلعه دیل و همچنین بستن گذرگاه های باریک پشت آن و کمک های لجستیکی سایر طوائف سپوئی، جلوی پیشروی نادر به سمت دهدشت را گرفتند و با پاتک های پدافندی نیروهای حمله ور را با تلفات سنگین وادار به عقب نشینی به سمت دوگبندان و روستای جعفرآباد کنونی نمودند.

شش روز بعد، در نهم تیرماه ۱۱۱۲، طوائف مختلف ایل شاهسون با اجازه نادر، اقدام به هجوم به قلعه دیل نمودند ولی مکوندی ها و ایلات متحدشان با کشتن زینل خان شاهسون و تحمیل تلفات سنگین، آنها را وادار به فرار به سوی روستای جعفرآباد( امام زاده جعفر) نمودند و تا نزدیکی دوگندبان کنونی تعقیبشان کرده و پسران زینل خان شاهسون و عده زیادی از مهاجمین را اسیر و در قلعه فیلگاه در نزدیکی دهدشت به زندان افکندند.

نبردهای شجاعانه دیل، باعث شد که بعضی از ایلاتی که مردد بودند و یا شاید از نادر می ترسیدند و یا بی طرفی پیشه کرده بودند، به اتحاد ایلی پیوستند.

حرکت محمدخان بلوچ به سمت باشت و تعقیب وی توسط نادرشاه

با حرکت محمدخان بلوچ از سمت باشت به ممسنی، جرقه امیدی برای نادرشاه ایجاد شد! وی خانجان خان ترکمانلو را با پادگانی قوی در جعفرآباد گذاشت و خود به تعقیب محمدخان بلوچ به سمت باشت رفت.

در سه راه بابامیدان کنونی و منطقه مصیری، روز ۱۵ تیرماه ۱۱۱۲، خورشیدی با حمله سواره نظام نادری در زمانی کمتر از نصف روز، نیروهای محمدخان را منهدم و ادوات جنگی و حتی ذخایر غذایی آنها را بدست آوردند.

محمدخان بلوچ از این حمله جان سالم به در برد و به سمت ممسنی و کازرون و گرمسیرات فارس متواری شد.

ناردشاه پس از این حمله موفق، نیروهای خود را به دوشاخه تقسیم کرد؛ شاخه کوچک تر را به فرماندهی حسین خان بیات، مامور تعقیب محمدخان بلوچ کرد و شاخه بزرگ تر را به فرماندهی خود با یک گردش به چپ سریع از راه گرده سرگچینه مارگون- لوا در روز ۱۸ تیرماه ۱۱۱۲ خورشیدی خود را به نواحی دهدشت رساند.

ایلات متحد، توجه چندانی به بخش خاوری جبهه جنگ نکرده بودند و نادرشاه نیز نهایت استفاده را از این ضعف تاکتیکی برد و با سرعت کم نظیری دهدشت را از سه طرف محاصره و زمینه را برای تحرکات سرنوشت ساز و تعیین کننده در دهدشت مهیا کرد.

ورود ارتش نادرشاه به ضرغام آباد/ پایان آخرین مقاومت ها

نیروهای سواره و پیاده نادر، با استفاده از جاده نقاره خانه، دم چنار، تنگ زنگ باد، گردنه سادات و گذرگاه تنگ نالی خود را به منطقه شاه حمزه سرفاریاب در ۱۰ کیلومتری دهدشت رسانده و در ۸ مرداد همان سال با تک ناگهانی و در هم شکستن مقاومت اندک مدافعین تنگ پیره زال و نابود کردن قوای متحدین خود را به دشت پلی و منطقه تمبی( ضرغام آباد کنونی) در ۴ کیلومتری شما دهدشت رساندند و این شهر را در یک فضای باز و بدون مقاومت مستحکم و متمرکز پدافندی مورد حمله سواره نظام قرار دادند.

پس ار درهم کوبیدن دفاع کم پشت و غیرمتمرکز مردم دهدشت، شهر به تصرف نادر در آمد و ایلات متحده چون خود و خانواده هایشان از پشت سر مورد تهاجم قرار گرفتند چاره ای جز تسلیم نداشته و ناچار اسلحه بر زمین گذاشتند و با این تسلیم راه های استراتژیک تنگ دیل و آرو به روی پادگان های مستقر در منطقه باز و با ورود نیروهای تازه نفس از این دو گذرگاه، نیروهای نادری به سرعت تقویت و مواضع خود در دهدشت را مستحکم کردند.

با ورود ستون های جدید نظامی به دهدشت، آخرین مقاومت ها در این شهر شکسته شد و سران شورش مانند میرعلی اسماعیلی، کاید اسفندیار مکوندی، ملامحمدزمان مکوندی، کاید بهمن مکوندی، میرزا شفیع ممبینی، ملارحیم ممبینی، ملاعلی بنده ممبینی، ملابیژه بابکانی، ملابیژن بابکانی و قنبر علی کای گیوی دستگیر شدند.

بدین ترتیب عملیات نظامی دهدشت در روز ۲۲ مرداد و پس از۸۶ روز مقاومت مردم دهدشت، با پیروزی نادرشاه خاتمه یافت.

همچنین در روز ۲۲ مرداد ماه نیز محمدخان بلوچ در شهر داراب دستگیر و به زندان شیراز انتقال یافت و در زندان در روز ۱۲ شهریور ۱۱۱۲ از ترس نادر و یا به دستور وی خود را حلق آویز کرد.

نادر ابتدا تصمیم به غارت و قتل عام دهدشتی ها گرفت، ولی با پا درمیانی محمدخان چاپشلو و میرزامهدی استرآبادی که همیشه تعلق خاطر ویژه ای به ایلات لر داشتند به نادر عرض کردند که از آنجا که بارها عطوفت و بخشش نادر دوران نسبت به عفو بزرگ ترین دشمنان به ثبوت جمیع عالمیان رسیده، لذا از نظر ترحم به حال ضعفا و فریب خوردگان تقاضا و انتظار هست تا ایلات جانکی و وابستگان آنها را مورد بخشش قرار داده و کمافی السابق در سایه پر مهر و عطوفت نادر جهانگشای صاحب قرآن قرار دهید. یقین است در آتیه از اخلاص کیشان درگاه جهان آرا خواهند بود.

ادامه دارد….

منبع: جغرافیای طبیعی و تاریخی استان کهگیلویه و بویراحمد/ نورمحمد مجیدی کرائی