نهضت مشروطه در استان کهگیلویه و بویراحمد
1ـ نهضت مشروطه
با قتل ناصرالدين شاه وليعهد 45 ساله وى مظفرالدين به سلطنت رسيد. دوران حكومت يازده ساله وى دوران رشد اوليه مشروطيت در ايران بود. انقلاب مشروطه با واقعه به چوب بستن تجار تهران توسط عين الدوله حاكم تهران، به خاطر گران كردن ارزاق مردم به ويژه قند، شروع شد و با مهاجرت كبرى به اوج رسيد.
در مهاجرت كبرى (تير 1324 ه .ق) حدود 3000 نفر از تهران خارج شدند. با ادامه اعتراضات مردم، مظفرالدين شاه فرمان مشروطيت را در سال 1324 ه .ق (1285 ه .ش ـ 1906 م) صادر نمود. آنگاه عين الدوله را عزل و نصرالله خان مشيرالدوله جانشينش وى شد. سپس انتخابات انجام گرفت و اولين قانون اساسى تدوين گرديد.
بر طبق نظامنامه انتخاباتى تعداد نمايندگان هر منطقه به تعيين وزارت داخله واگذار شد.
پس از مرگ مظفرالدين شاه در سال 1324 ه .ق، فرزندش محمدعلى شاه به سلطنت رسيد. پس از مدت كوتاهى رابطه او و مشروطه خواهان به خصومت گرائيد و محمدعلى شاه موفق شد مجلس اول را به دست نيروهاى قزاق منحل كند و بساط مشروطه را برچيند.
حدود يكسال محمدعلى شاه بدين گونه سلطنت كرد تا اينكه مشروطه خواهان از شمال كشور و اصفهان به تهران هجوم آوردند و پس از تصرف تهران، محمدعلى شاه را از سلطنت خلع كردند و احمد ميرزا فرزند دوازده سالهاش را به سلطنت نشاندند.
ايل بختيارى به رهبرى صمصام السلطنه و سردار اسعد، در مقام يكى از فاتحان تهران، از اين به بعد نه تنها در جنوب كشور به قدرت مهم سياسى مبدل شدند بلكه در عرصه سياست مملكتى نيز مؤثر بودند.
ايل بختيارى با حضور در عرصه سياست كشور، حلقه قدرت خود را كامل كرد و اهميت سياسيش بيش از پيش افزايش يافت. از سوى ديگر بختيارىها با مشاركت در قرارداد جاده لينچ و قرارداد نفت، منابع خود را با دولت مركزى و دولت بريتانيا پيوند داد و براى بريتانيا اهميت خاصى يافتند.
در اين دوران، ايلات كهگيلويه درگير جنگهاى داخلى بودند و در نهضت مشروطيت نقشى نداشتند و در حالى كه ناآرامى و اغتشاش همه جا را فرا گرفته بود، خوانين بويراحمد و بهمئى از پرداخت ماليات سرپيچى مىكردند. در چنين شرايطى عشاير كهگيلويه و بويراحمد امنيت منطقه نفتى جنوب و به ويژه جاده تجارى لينچ را به طور جدى در معرض مخاطره قرار دادند و بدين گونه منافع دولت استعمارگر انگليس را در جنوب ايران به خطر انداختند.
كهگيلويه در اين تاريخ جزو قلمرو حكومت فارس بود. حكام فارس با حمايتى كه دولت انگليس از آنها مىكرد، قادر به سركوب ايلات كهگيلويه نبودند و خوانين بختيارى هم از تعقيب آنها در حوزه حكومتى فارس ناتوان بودند.
بدين منظور خوانين بختيارى براى رفع اين مشكل به سفارت انگليس در تهران متوسل شدند و پيشنهاد كردند كه يا اجازه تعقيب آنها داده شود و يا دولت مركزى اعاده نظم و امنيت منطقه كهگيلويه را به عهده خوانين بختيارى واگذار كند.
خوانين بختيارى در سالهاى آخر دوره كلانترى كريم خان بويراحمدى كه مقارن با وقوع انقلاب مشروطيت بود، مصرّانه براى در اختيار گرفتن حكومت كهگيلويه مىكوشيدند. اما در فاصله سالهاى 1324 تا 1327 ه .ق كشور ايران و رجال سياسى آن و همچنين دولت انگليس و خوانين بختيارى درگير مسائل مربوط به انقلاب مشروطيت بودند و اين امر مسئله واگذارى حكومت كهگيلويه را به بختيارىها تحت الشعاع قرار داد و اين امر انجام نگرفت ولى از 1327 به بعد با توجه به پيروزى مجدد مشروطيت و ثبات نسبى دولت مركزى و نقش بختيارىها در اين امور، حكومت اين منطقه به آنها واگذار شد و تا سال 1340 ه .ق حكمرانى منطقه در اختيار آنان بود.
جنگ جهانی اول در استان کهگیلویه و بویراحمد
بعد از سپردن حكومت اين منطقه به خوانين بختيارى، سركوبى ايلات به عنوان اشرار آغاز شد. در فاصله سالهاى 1332 تا 1336 ه .ق، مقارن با جنگ بين الملل اول، حكام بختيارى كه مأمور اجراى سياست متفقين و دولت انگليس در منطقه بودند ايلات و كلانتران مخالف را سركوب مىكردند. از سوى ديگر با اخذ ماليات به دستور حكام دولتى مردم قحطى زده را تحت فشار قرار مىدادند. بنابراين، شورش و قيام در برابر اين اعمال و فشارهاى غير عادلانه، اجتناب ناپذير مىنمود، در نتيجه سركوبى ايلات كهگيلويه و بويراحمد در دستور كار دولت مركزى و حكام بختيارى قرار گرفت.
حكام بختيارى براى تسهيل سلطه خود و اخاذى هر چه بيشتر، از ايجاد و يا تشديد تفرقه در ميان ايلات دريغ نداشتند. اين وضع تا سال 1340 ه .ق (1300 ه .ش) ادامه داشت. بعد از كودتاى انگليسى سوم اسفند 1299 ه .ش و برنامههايى كه دولت استعمارگر انگليس براى آينده ايران در نظر داشت، سياستش را در قبال ايلات و عشاير كشور از جمله ايل بختيارى تغيير داد.
در نتيجه حكومت بختيارىها بر كهگيلويه پشتوانه سياسى خود را از دست داد و دولت مركزى در مورد ضرورت ادامه حكومت بختيارىها بر كهگيلويه و بويراحمد به تأمل و بررسى پرداخت.
سران ايل بختيارى در تلاش بودند كه خود را با شرايط پس از كودتا تطبيق بدهند و حكومت كهگيلويه را دوباره در دست بگيرند. بدين منظور به سفارت انگليس متوسل شدند. همچنين سعى مىكردند سران ايلات كهگيلويه و بويراحمد را با تهديد و يا تطميع وادار كنند تا تلگرافهايى مبنى بر تقاضاى حكومت بختيارى براى دولت مركزى ارسال دارند.
در همين ايام كه بختيارىها هم از طريق سفارت انگليس و هم از طريق متنفذان محلى در تلاش بودند تا حكومت كهگيلويه را به دست بياورند، گروههاى گوناگون مردم با ارسال نامهها و تلگرافهاى متعدد براى مقامهاى مسئول كشور به تشريح مظالم بختيارىها مىپرداختند و انزجار خود را از آنان اعلام مىكردند.
سرانجام رئيس الوزرا (سيد ضياء) به صراحت مخالفت خود را با حكومت بختيارىها اعلام كرد.
بعد از خلع بختيارىها، على ضياء السلطان لشكرى در مقام نخستين حاكم دولتى از مركز تعيين و به حكومت كهگيلويه و بويراحمد منصوب شد و رئيسالوزرا در 23 آبان 1301 ه .ش طى نامهاى او را به نصير الملك كفيل ايالت فارس معرفى و كمال مساعدت و تقويت او را توصيه نمود.
وى پس از ورود به بهبهان، حاكم نشين كهگيلويه، سران ايلات كهگيلويه را دعوت و با آنها با ملايمت رفتار كرد و از مركز براى آنها تقاضاى خلعت كرد.
به تدريج ضياء السلطان به تثبيت موقعيت خود در اين منطقه پرداخت. با استقرار اردوى دولتى در منطقه تسوج و سركشى به مناطق مختلف پرداخت توانست امنيت را در منطقه برقرار كند پس از رياست وزرايى رضاخان، ضياء السلطان استعفا داد و از آبان 1302 ه .ش سرگرد ناصر قلى صدرى حاكم نظامى كهگيلويه و بويراحمد شد.
سرگرد صدرى تا اوايل سال 1303 ه .ش در اين سمت باقى بود، اما از اوايل سال 1303 ه .ش سرگرد امان الله نصرت حاكم نظامى منطقه گرديد.
در دوره حكومت وى رضاخان در مقام رئيس الوزرا و به منظور هموار ساختن راه براى تحقق اهداف آتى خود و دولت انگليس، مصمم به سركوبى و حذف شيخ خزعل مهره ديگر انگليس شد، زيرا در اين مقطع تاريخى با وجود رضاخان، شيخ خزعل اهميت سابق خود را براى دولت انگليس از دست داده و از نظر سياسى، حذف او ضرورت يافته بود.
3ـ نقش ايلات كهگيلويه و بويراحمد در برخورد ميان رضاخان و شيخ خزعل
دولت انگليس كه در مقام ابرقدرت آن روز در پى دستيابى به منافع استعمارى خود در منطقه آسيا و خاورميانه و ايران بود، بدين نتيجه رسيد كه به عمر سلسله قاجاريه پايان دهد و زمام امور كشور ايران را در اختيار رضاخان بگذارد.
براى تحقق اين هدف، اقدامات گوناگونى انجام داد. يكى از اين اقدامات، سركوبى شيخ خزعل در خوزستان بود. شيخ خزعل خود يكى از مهرههاى شناخته شده و از خدمتگزاران مشهور انگليس بود، اما به دليل اهميت بيشتر رضاخان براى دولت انگليس، فدا كردن وى ضرورى مىنمود زيرا با سركوبى او اهداف بزرگتر انگليس در ايران تحقق مىيافت.
شيخ خزعل كه پى برده بود رضاخان در پى فرصت براى حمله است، در مهرماه 1303 ه .ش تشكيلاتى به نام «كميته قيام سعادت» براى مبارزه با رضاخان به وجود آورد.
رضاخان نيز در 13 آبان 1303 ه .ش براى سركوب قيام سعادت عازم خوزستان شد. ولى رضاخان هنوز در شيراز بود كه تلگراف ندامت و تسليم شيخ خزعل را دريافت نمود. با وجود اين، وى وارد خوزستان شد و قيام ساختگى شيخ خزعل را سركوب كرد.
اما ناگفته نماند كه تنها جايى كه در اين ماجرا تا حدودى حالت جدى به خود گرفت، منطقه كهگيلويه و اطراف بهبهان بود.
آرايش سياسى ايلات كهگيلويه در ماجراى به اصطلاح مبارزه ميان رضاخان و كميته قيام سعادت در سال 1303 ه .ش، قابل تأمل است.
كليه ايلات كهگيلويه اعم از بويراحمد (سردسير و گرمسير)، طيبى (سردسير و گرمسير)، بابويى، دشمن زيارى، چرام و بهمئى سردسير در اين ماجرا از رضاخان حمايت كردند و تنها ايل بهمئى گرمسير به رهبرى حسين خان از بختيارىها و كميته قيام سعادت حمايت كرد.
مشهورترين سران ايلات كهگيلويه و بويراحمد كه از قواى دولتى حمايت كردند عبارت بودند از: شكر الله خان كلانتر بويراحمد سردسير سفلى، سرتيپ خان كلانتر بويراحمد سردسير عليا، سرتيپ خان ضرغام عشاير كلانتر ايل طيبى گرمسير، مهديقلى خان و امام قلى خان از طرف كلانتران ايل دشمن زيارى، حسين قلى خان كلانتر چرام و اسد الله خان كلانتر ايل بابويى.
نيروهاى بويراحمدى و دشمن زيارى در جبهه زيدون و ده ملا و هنديجان به مقابله با نيروهاى بختيارى رفتند و نيروهاى طيبى گرمسير و سردسير در جبهه تشان و كيكاوس با نيروهاى حسين خان به نبرد پرداختند.
نيروهاى ايل طيبى به فرماندهى آقا خان برادر سرتيپ خان ضرغام عشاير و اسد پسر آقا خان، داراب پسر عليمردان خان طيبى سردسيرى و احمد مجيدى كرايى يكى از كدخدايان متنفذ و معتبر ايل طيبى مىجنگيدند و نيروهاى نظامى نيز تحت فرماندهى سلطان ابراهيم خان ذو الرياستين بودند.
در اين نبرد، نيروهاى حسين خان كه به حمايت از بختيارى و كميته سعادت برخاسته بودند موفق شدند ضربهاى اساسى به نيروهاى مشترك دولتى و بومى وارد آورند و آنان را وادار به عقب نشينى نمايند.
پس از اين شكست، مسئولان دولتى ناگزير شدند از پادگان نظامى بهبهان چند عراده توپ درخواست كنند و به تجهيز و افزايش قواى خود بپردازند.
بعد از اين آرايش نظامى بار ديگر به مقر نيروهاى حسين خان يورش برده و با آتش توپخانه، قلعه را ويران كردند و در نهايت بهمئىها مجبور به عقب نشينى شدند.
حسين خان در قلعه كوهستانى نادر مستقر شد و در آنجا موضع گرفت. او در اين شرايط حاضر به سازش شد. بدين گونه قواى مهاجم موفق به سرنگونى حسين خان شدند و بدون كسب نتيجه مطلوب، جنگ را خاتمه دادند و منطقه را ترك كردند.
در نتيجه اين همكارى القاب ضرغام الدوله به شكر الله خان و هژير الدوله به سرتيپ خان داده شد هر چند بعدها آنها به مخالفين پيوستند.
دوره پهلوی اول در استان کهگیلویه و بویراحمد
كشمكش بين حكومتهاى مركزى و عشاير كه در تمامى اعصار گذشته پيده جدال و كشمكش را فراهم نموده بود، حاكى از ظلم و ستمى است كه حكومتهاى وقت نسبت به اين سلحشوران روا مىداشتند و براى به اطاعت درآوردن آنها از هيچ كوششى خوددارى نمىكردند.
حكومت پهلوى بنا به عللى از جمله داشتن خوى نظامى گرى و مردمى نبودن و عدم برداشت صحيح از مسأله جامعه عشيرتى در اغلب نقاط كشور خصمانه با ايلات و عشاير برخورد مىنمود كه مىتوان اهم آنرا سركوب شاهسونهاى آذربايجان در سال 1302، لرستان سالهاى 1302ـ1303، شيخ خزعل 1303، شورش تركمنها سال 1302، سركوب طوايف بلوچستان 1307 و بالاخره سركوب شورش عشاير جنوب در فاصله سالهاى 1307 را نام برد.
جنگ دو رگ مدو و تامرادى از سهمگينترين جنگهاى رضاشاه با عشاير منطقه در بين سالهاى 1307ـ1309 بود كه باعث اضمحلال قدرت عشاير و استقرار نيروهاى نظامى در منطقه تا خلع سلاح و تخته قاپو كردن آنها انجاميد كه بدان مىپردازيم:
جنگ دو رگ مدو
در سال 1300 ه .ش يعنى يك سال بعد از كودتا، مردم ممسنى بر عليه مالكيت حاج معينالتجار بوشهرى قيام مىكنند و نمايندگان وى را با خفت از منطقه ممسنى مىرانند، حاج معينالتجار كه خود يكى از بازرگانان عمده ايران و نماينده مجلس مشروطه در دوره اول بود، در زمان رضا شاه يكى از طرفداران سرسخت آن رژيم محسوب مىشد و بهمين دليل قواى دولتى را تحريك و به منطقه گسيل داشت.
خوانين منطقه نيز كه خود را صاحب اين سرزمين مىدانستند، آتش ستيز را هر چه بيشتر شعلهور مىساختند تا از اين آب گل آلود، حاصل دسترنج زارعين و دامپروران را از كف حاج معينالتجار خارج و خود صاحب آن گردند. اين مسئله مقدمه شورش در سال 1300 و 1307 گرديد.
امامقلى خان، فئودال معروف منطقه رستم طى تماسهايى پى در پى با خوانين بويراحمد و كلانتران و كدخدايان منطقه ممسنى (بكش، جاويد، دشمن زيارى، فهليان) پرچمدار اين شورش مىشود. رضا شاه كه از جريان اطلاع حاصل مىكند، بدون فوت وقت لشگركسى به منطقه را آغاز مىكند.
امامقلى خان در برابر تعرض قواى دولتى مقاومت چندانى نشان نداد و بتدريج كوشك [كوشكك] و تل اسپيد را تخليه كرد و به سمت نوكك عقب نشينى كرد و از ديگر طوايف و خوانين منطقه تقاضاى كمك كرد. با پيوستن سرتيپ خان به اين عده، تفنگچيان بويراحمدى نيز دستشان باز شد و نيروهاى عشايرى قدرت بيشترى يافتند.
بالاخره، نيروهاى دولتى دست به حمله زدند، اما در ارتفاعات «دو رگ مدو» پس از برجاى گذاشتن تلفات فراوان وادار به عقب نشينى شدند و ياور حسين قلى خان در اين حمله كشته شد. پس از اين شكست سهمگين باقى مانده نيروهاى دولتى به تل اسپيد و بعد فهليان، مركز اردو عقب نشينى كردند.
پس از جنگ دورگ مدو، امام قلى خان با وساطت جعفر قلى خان سردار اسعد بختيارى و سردار فاتح بختيارى تسليم بلاشرط گرديد و بويراحمدىها به تنهايى در مقابل دولت مركزى قرار گرفتند.
جنگ تامرادى
در سال 1309 ه .ش امير لشكر شيبانى كه از افسران تحصيل كرده و دوره ديده و مطلع بر جنگهاى چريكى بود پس از سركوب ديگر نقاط ناآرام فارس تمام قواى موجود را براى قلع و قمع عشاير بويراحمد و ممسنى بسيج كرد وى با نقشهاى ماهرانه از دو محور گرمسير و سردسير، يكى از طريق باشت و نوگك و ديگر از خطه اردكان به ياسوج، بويراحمد را مورد حمله قرار داد.
در محور گرمسيرى، فوج گارد ناصرى و يك گردان نظامى به فرماندهى سرتيپ على محمد خان بهزادى و عدهاى چريك بويراحمد گرمسيرى تحت فرمان مظفر خان آروئى قلعه باشت را كه تا آن زمان در تصرف بويراحمدىها بود تصرف و به سوى نوگك پيشروى كردند و در آن حوالى متمركز شدند.
در محور سردسيرى حدود دوازده هزار سرباز (يك لشكر) تحت فرماندهى امير لشكر شيبانى با عدهاى چريك قشقايى به سركردگى ناصر خان پسر صولت الدوله قشقايى و كوهمرهاى و ايلات عرب خمسه كه سپاه نظامى را همراهى مىكردند پيش مىرفتند.
با اين تجهيزات و نفرات قواى نظامى از طريق گردنه شول و سنگر به سوى شهر اردكان (سپيدان) رفتند تا از طريق راههاى كوهستانى آن منطقه به منطقه بويراحمد وارد شوند.
بويراحمدىها با كسب خبر از حركت قواى نظامى، كليه امكانات چريكى خود را بسيج كردند و ضمن آمادگى عدهاى از چريكهاى زبردست و آشنا به رزمهاى شبانه، به سركردگى قائد لهراسب براى پيشگيرى از حركت قواى دولتى به منطقه بويراحمد، به اردكان رفتند.
قواى دولتى مدت دو روز در خارج شهر اردكان و در گردنههاى سينه بزى اقامت نمود و در خلال اين مدت به استراحت پرداخت.
عدهاى از محترمين و روحانيون شهر اردكان از جمله ميرزا ابوالحسن خان امام جمعه و سيد محمد على معين الاسلام و سيد عطاء الله انوار نزد امير لشكر شيبانى رفته و به منظور جلوگيرى از خونريزى تقاضاى صلح با بويراحمدىها كردند، ولى ظاهرا نه عشاير دل به اين وساطت دادند و نه مقامات، لذا تلاش آنها به جايى نرسيد.
بويراحمدىها كه در ارتفاعات مشرف بر اردو موضع گرفته بودند با آمادگى و تجهيز كامل رزمى مقارن نيمه شب 26 تير ماه، شبيخون را آغاز كردند و تمام مواضع و چادرهاى نظاميان را به تير بستند، به طورى كه حدود بيست نظامى و يك افسر كشته شدند.
با اين وضع تغيير چندانى در روحيه فرماندهان نظامى روى نداد و آنها به طرف بويراحمدىها حركت كردند. بويراحمدىها با تصرف ارتفاعات و مكانهاى جنگى قواى دولتى را زير فشار حملات مكرر قرار دادند، در نتيجه اين حملات چندين سرباز و درجهدار كشته شدند. اين حمله نيز نتوانست مانع حركت قواى نظامى به طرف بويراحمد شود.
فرماندهان نظامى با كسب خبر از آمدن قواى شكر الله خان بويراحمدى از مناطق سردسير و گرمسير براى كمك به قواى سرتيپ خان و استقرار آنها در منطقه سپيدار و بابكان، طبق نظر سرلشكر شيبانى منطقه ياسوج و دشت ريم را ترك و به سوى تنگ تامرادى و ارتفاعات آن حركت كردند تا در آنجا با قواى چريكى بويراحمدىها درگير شوند.
بويراحمدىها كه از نظاميان بهتر به جنگهاى چريكى و نيز موقعيتهاى جغرافيايى منطقه آشنا بودند، با يك نيرنگ جنگى به سوى ارتفاعات تنگ تامرادى عقب نشستند و نظاميان به گمان اينكه بويراحمدىها در حال فرار و عقب نشينى مىباشند به تعقيب آنان پرداختند.
ستونى از نظاميان به فرماندهى سرهنگ معينى به منظور دستيابى به ارتفاعات مهم جنگى تنگ تامرادى با افراد هنگ نادرى به طرف بخشى از آنجا حركت مىكند و عدهاى نظامى كه از هنگهاى رضاپور و گردان پهلوى و غيره بودند از جناحين آنجا و عدهاى كه شامل گروهانهاى مخابرات و مهندسى بود به سوى تنگ سرازير مىشوند.
در اين احوال بويراحمدىها كه در ارتفاعات تمامى نقل و انتقالات اف راد نظامى را زير نظر داشتند، با نزديك شدن ستونهاى منظم نظامى آنها را زير باران گلوله گرفتند.
در اين روز كه روز اول نبرد خونين تنگ تامرادى بود جنگ شديدى روى داد و عدهاى از نظاميان كشته و مجروح شدند و سرگرد محمد افشار فرمانده گردان فوج نظامى رضاپور مجروح گرديد و بعد از چندى درگذشت.
روز بعد جنگ با شدت بيشترى ادامه يافت و گروهانى كه تحت فرماندهى سرهنگ زنديه بود متلاشى و نابود شد.
بويراحمدىها كه در اين جنگ با ضربات سنگين توپخانه و مسلسلهاى سبك و سنگين نظاميان روبرو بودند محتاطانه جنگ مىكردند و با ضربات دقيق خود ستونهاى نظامى را كه از جناحهاى مختلف حمله مىنمودند از پاى در مىآوردند و آنان را مجبور به عقب نشينى مىكردند.
شيبانى كه در اين جنگ غافلگير شده بود با تهران تماس حاصل كرد و مرتب گزارش نظامى و عمليات انجام شده را به آگاهى رضا شاه و فرماندهان عالى مىرسانيد و جواب مقاومت تا پيروزى را دريافت مىكرد.
بويراحمدىها با تصرف و كشتار افراد گروهان مهندسى و مخابراتى ارتباط قواى نظامى را با تهران قطع كردند و موجبات ترس و دلهره رضا شاه و افسران عالى رتبه او را فراهم آوردند. افراد نظامى كه غالبا دسته دسته كشته و مجروح مىشدند در اثر شدت تشنگى و ضربات سنگين بويراحمدىها كه ركن جنگى آنها قايد لهراسب بود به ستوه درآمده و گروه گروه تسليم مىشدند.
حسين مكى در كتاب تاريخ بيست ساله چنين آورده است: «در مركز در تمام طول مدت عمليات رضاشاه شخصا بيدار و نگران بودند. حتى در شبى كه ارتباط به علت تير خوردن تلگرافچى و نقص دستگاه بى سيم قطع شد رضا تا صبح راه رفتند و سيگار كشيدند و صبح روز بعد قصد حركت به منطقه عمليات را داشتند كه دوباره بى سيم تعمير و ارتباط برقرار گرديد و شيبانى چنين گفت: قشون ما به جايى رسيده كه پاى قشون نادر هم به آنجا نرسيده است».
با برقرارى تماس مجدد و تعمير بىسيمها، از شيراز درخواست بمباران منطقه جنگى شد. بلافاصله چند هواپيماى شكارى وارد ميدان كارزار شد و با شناسايى محل، بويراحمدىها را به رگبار مسلسل بستند.
بويراحمدىها چون به تمام موارد جنگى از جمله حمله هواپيماها را پيش بينى كرده بودند، با استتار خود در زير درختان مانع از شناسايى هواپيماها شده و از ضربات تيرهاى آنها در امان ماندند و تلفات مهمى به آنها وارد نشد. دولت پس از شكست نيروهاى خود در جنگ چهار روزه تنگ تامرادى، راه مسالمت در پيش گرفت.
جعفر قلى خان، سردار اسعد بختيارى، كه آن زمان وزير جنگ بود به منظور حل قضيه و پايان غائله به منطقه بويراحمد فرستاده شد. در اين سفر كه چهار صد سوار نظامى و چريك بختيارى سردار اسعد را همراهى مىكرد، قشون بختيارى طى سه روز به كهگيلويه وارد شدند و در مرز ممسنى (منطقه امير ايوب) مستقر گرديد.
با استقرار اردوى دولتى، امام قلى خان از قلعه نوگك و سرلشگر شيبانى از ساخلوى نظامى فهليان و شكر الله خان و سرتيپ خان از بويراحمد احضار گرديدند.
در اين جلسه كه سرلشكر شيبانى حضور داشت موافقت شد خوانين ممسنى و بويراحمد به طور موقت تا پايان غائله و برقرار شدن امنيت در تهران اقامت داشته باشند و پس از آنكه امنيت برقرار شد به محل باز گردند. شكر الله خان و امام قلى خان به اتفاق سردار اسعد به تهران حركت كردند و غائله بويراحمد به طور نسبى پايان يافت.
پس از خاتمه جنگ تامرادى سرهنگ جهانبانى به عنوان اولين حاكم نظامى در تل خسرو مستقر گرديد. فشار و سركوبى بى رحمانه مردم ايلات كوه گيلويه و بويراحمد (در جهت خلع سلاح) آغاز شد.
جهانبانى بلافاصله بعد از استقرار در تل خسرو، مبادرت به كشتار مردم نمود و عدهاى زيادى را اعدام نمود وى در سال 1311 در ميدان تير تل خسرو ضمن سخنرانى به حاضران گفت: «اميدوارم اين آخرين اعدام باشد و مردم فكر نكنند كه من در بهبهان و تل خسرو هستم و از چگونگى اعمال آنها بى خبرم بايد بدانيد كه من در خواب و بيدارى، همه وقت در روح و جسم و قلب شما هستم و همه چيز را به موقع خواهم فهميد».
سرهنگ جهانبانى از سياست كشتار و تطميع هر دو استفاده مىكرد، اگر مردم عادى و فقير را از بابت اتهام سرقت يك گوسفند اعدام مىكرد به بعضى از سران ايل بذل و بخششهاى فراوانى مىنمود. و از سال 1311 حكام نظامى تأكيد و تهديد كردند كه از تلفظ كلمه خان چه به صورت پسوند و چه پيشوند اسامى افراد خوددارى شود.
ميان سالهاى 1310 تا 1315 ه .ش كه دولت تدريجا حاكميت بر منطقه بويراحمد را پيدا كرد، هر روز عدهاى به اتهام راهزنى و سرقت و با شركت در جنگهاى تامرادى و دو رگ مدين زندانى يا اعدام مىشدند و در اوايل سال 1313 شكر الله خان و سرتيپ خان از خوانين بويراحمد كه به حال تبعيد در تهران بودند به اتهام توطئه ترور شاه اعدام شدند.
در طول اين مدت بويراحمد دستخوش تحولات گوناگون و پى در پى شد. سرهنگ جهانبانى كه به دستور رضا شاه در تل خسرو اقامت داشت براى جلوگيرى از شورش عمومى و قيام وسيع مردم بويراحمد دست به آبادانى و عمران زد و ساخت و سازهاى زير بنايى را در بسيارى از نقاط انجام داد. جهان آباد، منصور آباد، امير آباد، دولت آباد، دشتروم، تل خسرو و شهركها و روستاهايى بودند كه به وسيله او در منطقه بويراحمد بنا نهاده شدند.
نبرد ايل بهمئى با قواى دولتى
در شرايطى كه ايل بويراحمد تحت فشار حكومت پهلوى از مقاومت عمومى باز ايستاده بود در سال 1316 ه .ش در بخش ديگرى از منطقه كهگيلويه يعنى در ايل بهمئى شعله مقاومت و مبارزه با سياستهاى رضا شاه بر افروخته شد.
ايل بهمئى همواره منتظر فرصت براى قيام بر ضد دولت رضا شاه و دولت نيز همواره در صدد تدبير و چاره انديشى براى سركوبى اين ايل بود. دولت مركزى به دليل اينكه ايل بهمئى را خطرى بالقوه مىديد كه در صورت فرصت يافتن براى دست زدن به عمليات هماهنگ با بويراحمد بر ضد دولت، مىتواند بحرانى جدى به وجود بياورد، در صدد از بين بردن حسين خان رئيس ايل برآمد، زيرا حسين خان با توجه به سابقه مبارزهاش با حكومت پهلوى، همواره عاملى تهديد كننده تلقى مىشد.
در راستاى نيل به اين هدف، دولت يكى از عمال خود به نام نايب شمس الله خان را مأمور كرد تا با حسين خان طرح دوستى بريزد و خود را به او نزديك كند و در فرصتى مناسب حسين خان را به قتل برساند.
اين حيله مؤثر واقع شد و حسين خان به دست نايب به قتل رسيد. پس از حسين خان فرزندش محمد على خان خليلى اداره ايل را بر عهده گرفت.
محمد على خان نيز در صدد ادامه راه پدر و مبارزه با دولت رضا شاه بود كه در سال 1313 ه .ش دستگير و به تهران تبعيد گرديد. در غياب محمد على خان برادر كوچكش، غلامحسين خان، زمام امور بهمئى گرمسير را به عهده داشت. سركوبى ايل بهمئى به دستگيرى و تبعيد محمد على خان خليلى محدود نگرديد.
در همين سال سرهنگ قادر پناه حاكم نظامى كهگيلويه شخصا به مناطق مختلف كهگيلويه سركشى نموده و ضمن استقرار در لنده مركز بخش ثلاث، اقدام به احضار خوانين طيبى، دشمن زيارى و بهمئى كرد.
خدا كرم خان كه از اوايل سلطنت رضا شاه و در زمان حيات پدر خود (سرهنگ خان) زمام امور بهمئى علاء الدينى را به دست گرفته بود، منتظر فرصت براى مبارزه با دولت بود.
در سال 1313 ه .ش خدا كرم خان يكى از كسانى بود كه سرهنگ قادر پناه او را به لنده احضار كرد كه بعد از حضور آنها را زندانى كرد. دولت مركزى با دستگيرى و تبعيد محمد على خان و زندانى كردن خدا كرم خان به طور موقت توانست مانع قيام ايل بهمئى شود. در دورانى كه خدا كرم خان در زندان بود، قادر پناه از حكومت كهگيلويه بركنار و سرهنگ زنده دل جانشين او شد. در دوره حكومت زنده دل (1314 ه .ش) خدا كرم خان موفق شد از زندان فرار كند و به ميان ايل خود برود و زمام امور بهمئى علاء الدينى را به دست بگيرد.
در سال 1315 سرهنگ زنده دل از حكومت كهگيلويه عزل و سرهنگ عبدالحسين ثقفى به جاى وى منصوب شد. ثقفى مأموريت داشت كه به هر صورت خدا كرم خان را تسليم كند. او با ارسال چند نامه و اعزام چند فرستاده، خدا كرم خان را تهديد و دعوت به تسليم كرد، ولى نتيجهاى نگرفت در نتيجه آماده سركوبى اين ايل شد.
در اوايل خرداد 1316 ه .ش نيروهاى دولتى به سوى قلعه علاء، مقر خدا كرم خان هجوم مىبرند. خان بهمئى قلعه علاء را براى مقاومت مناسب نديد و نيروهاى خود را در كوههاى اطراف قلعه مستقر كرد.
سرهنگ ثقفى در قلعه علاء مستقر شده بود و سروان مختار بخشدار نظامى ثلاث مأموريت يافته بود كه در نواحى «شون بچه» و «سرله» و ساير مناطق اطراف آن به اعمال سياست تخته قاپو مبادرت ورزد.
كاظم خان برادر خدا كرم خان طبق نقشه قبلى با مختارى همكارى مىكرد. خدا كرم خان با كمك كاظم خان نقشه عمليات را طراحى كرد.
نيروهاى بهمئى با تظاهر به كمك در امر تخته قاپو، گروه گروه به نزديكى اردو آمدند. از آن طرف كاظم خان در فرصتى مناسب مختارى را به قتل رساند و خدا كرم خان و نيروهايش كه در كمين نشسته بودند به اردوگاه حمله كردند و تقريبا همه نيروهاى نظامى را خلع سلاح و يا به قتل رساندند.
در جريان عمليات، بىسيم نظاميان به دست نيروهاى بهمئى افتاد و بدين ترتيب ارتباط سرهنگ ثقفى با واحد ستون مختار قطع گرديد. خدا كرم خان پس از اين پيروزى فرصت را مغتنم شمرد و كاظم خان را مأمور كرد تا با استفاده از آشنائىاش با ثقفى وارد اردوگاه او شود و او را به قتل برساند كه اين مأموريت نيز با موفقيت انجام شد و متعاقب اين موضوع، حمله خدا كرم خان به ستون تحت فرماندهى سرهنگ ثقفى مقتول، شروع شد.
نبرد ميان طرفين حدود سه شبانه روز ادامه داشت و سنگرهاى نظاميان يكى پس از ديگرى به تصرف نيروهاى بهمئى درآمد. سرانجام نيروهاى دولتى شكست خوردند و تعداد بسيارى از آنها به قتل رسيدند و بقيه فرار كردند. خدا كرم خان و نيروهايش مجددا به قلعه علاء و مناطق اطراف آن تسلط يافتند. پس از شكست قواى دولتى يك ستون نظامى به فرماندهى سرهنگ مختارى عازم منطقه بهمئى شد.
علاوه بر قشون اعزامى از خوزستان، قشون ديگرى به فرماندهى سرهنگ على زره پوش كه در تل خسروى مستقر بود، عازم منطقه بهمئى شد.
سرهنگ زره پوش علاوه بر نيروهاى نظامى، تعداد زيادى از نيروهاى بومى منطقه بويراحمد را نيز براى سركوبى خدا كرم خان به همراه آورده بود.
در نتيجه برترى قواى نظامى و شدت تهاجم آنان، موجب بروز ترديد و تزلزل در نيروهاى هوادار خدا كرم خان شد و آنها را به سوى تسليم كشاند و خدا كرم خان مشروط بر گرفتن تأمين نامه مكتوب در پشت جلد كلام الله مجيد براى خود، و گرفتن برگه عفو عمومى براى كليه افراد ايل، در 17 بهمن 1316 ه .ش خود را به نيروهاى دولتى معرفى كرد. وى در راه انتقال به اهواز توسط نيروهاى دولتى از پشت سر مورد هدف گلوله قرار گرفت و كشته شد.
بعد از كشتن خدا كرم خان، تعداد زيادى از سران طوايف بهمئى علاء الدينى و بستگان خدا كرم خان كه حدود 70 نفر بودند را در محلى كه قبلاً اطراف آن را مسلسل گذارى كرده بودند، گرد آوردند و تمام آنها را به رگبار بستند.
همزمان اين قتل عام، در قلعه علاء، حدود 25 نفر از بستگان خدا كرم خان از جمله فضل الله فرزند او را در قلعه مُمبى اعدام كردند و حدود دويست نفر را هم دستگير و به اهواز فرستادند كه بيشتر آنها در زندان جان سپردند.
با سركوب كامل شورشها مأموران دولتى مستقر در منطقه برخوردهاى تند و زنندهاى به عنوان اتحاد شكل با مردم انجام مىدادند آنان با بريدن قباى بلند مردان و پاره كردن آن، به اندازه كت از آن باقى مىگذاشتند و مردم را وادار مىكردند كه كت و شلوار بپوشند. لباس سنتى را دور بريزند و كت بپوشند. چوخا و زناره را فراموش كنند و فرهنگ خود را از ياد ببرند. در جهت كشف حجاب، گيسو گذاشتن براى زنان ممنوع بود. لچك و چارقد به سر كردن جرم بود. چادر سر كردن خلاف قانون بود. طرح اسكان عشاير با شدت مأموران دولتى به اجرا گذاشته شد.
زنان نمىتوانستند موى سر خود را كوتاه كنند زيرا براى آنها ننگ بود. آنان لباس سنتى شان جمالشان بود. مچ پا و سر و گردن شان را كسى نديده بود. خجالت مىكشيدند رفع حجاب كنند. به مردان نگاه مىكردند. مردان شكست خورده ناتوان و خلع سلاح شده بودند. تا زنى مأموران را مىديد جيغ مىكشيد خود را پنهان مىكرد و به ديگران خبر مىداد و اگر نمىتوانست مخفى شود، پيش از رسيدن مأموران لچك و چارقد از سر خود بر مىداشت آنها را مخفى مىكرد. نه تنها چادر و چارقد، كه اسب و گاو هم براى مردم كوچ رو ممنوع شده بود و مردم از ترس در فصل پاييز و بهار شبانه، اسبها و گاوها را جابجا مىكردند و آنها را در چراگاههاى كوهستانى دور از ديد مأموران رها مىكردند و دورا دور مواظب بودند و آنها را از چشم ماموران دولتى مخفى مىكردند.
اواخر تابستان شبانه آنها را به سوى گرمسير كوچ داده و در روستاهاى گرمسيرى باز هم در كوهها آنها را رها مىكردند. مردم دره شورى اسبها و گاوها خود را نزد دوستان ده نشين خود در مناطق كوهستانى و دور افتاده، جاهايى كه پاسگاه امنيه نداشت به امانت مىسپردند.
دوره پهلوی دوم در استان کهگیلویه و بویراحمد
با پيش آمدن شهريور 1320 و بروز جنگ جهانى دوم و اشغال ايران توسط متفقين و خلع رضا شاه از سلطنت، اوضاع كشور دوباره آشفته شد و خوانين كهگيلويه و بويراحمد كه در زندان به سر مىبرند آزاد شدند. از جمله اين خوانين عبدالله خان ضرغام پور فرزند شكر الله خان و محمد حسين طاهرى فرزند سرتيپ خان و حسنقلى خان پسر امام قلى خان رستم ممسنى و محمد على خان پسر حسين خان بهمئى كهگيلويهاى بودهاند.
هدف از آزادى سران ايلات و اعزام آنها به ولايات اين بود كه آنها با كمك ديگر رؤساى ايلات قشقايى و بختيارى حكومتى تشكيل دهند و بر عليه اشغالگران بجنگند. ولى على رغم هدف مذكور، اين خوانين با ورود به مناطق عشايرى به ايجاد بلوا و آشوب و مسلح كردن افراد ايلات و تقويت مقام خود پرداختند.
بهبهان در آن زمان مركز كهگيلويه و بويراحمد محسوب مىشد و با ورود خوانين، امنيت اين شهر كاملاً سلب شده بود، و هر روز به كاروان يا پست امنيهاى حمله مىشد و افراد آنها خلع سلاح، و در صورت مقاومت كشته مىشدند و بدين ترتيب، ايلات در صدد بدست آوردن اسلحه و مهمات بودند.
در سال 1321 ه .ش عبدالله خان داراى چنان قدرتى شده بود كه تهديدى جدى براى دولت محسوب مىشد. در همين سال قشونى از مردم بويراحمد را جمع آورى كرد و در اطراف شهر بهبهان متمركز نمود.
به دنبال اين اقدام، سرهنگ البرز رئيس شهربانى خوزستان و سرهنگ سهراب زاده فرمانده نظامى بهبهان با عبدالله خان ملاقات كردند. عبدالله خان موقعيت را مناسب ديد و پيشنهاداتى از جمله تأمين جانى خودش از طرف دولت، استرداد املاك و دارايىهايش، آزادى ساير سران بويراحمد از زندان و تعيين وى به سمت ايلخانى تمامى كهگيلويه و بويراحمد را در خواست كرد.
عبدالله خان سپس عازم منطقه آرو شد و در اينجا در راستاى گسترش قدرت خود پيمان اتحادى با مظفر خان آريايى كلانتر بويراحمد گرمسير منعقد كرد. در همين ايام خسرو خان قشقايى و اغلب خوانين ممسنى، دره شورى، كشكولى و احتمالاً تعدادى از خوانين بختيارى در منطقه چم اسپيد، گرد هم آمدند و پيمان اتحادى ميان ايلات كهگيلويه، ممسنى، قشقايى و بختيارى منعقد شد كه به پيمان «چم اسپيد» معروف گرديد.
2ـ قتل عام افسران و سربازان پادگانهاى سميرم و حنا
در سال 1322 پادگان نظامى حنا از توابع شهرستان سميرم و پادگان نظامى سميرم مورد حمله ايلات قشقايى و بويراحمدى قرار گرفتند.
در نتيجه اين حمله، عده كثيرى از نظاميان و عشاير كشته شدند و پادگانهاى نظامى خلع سلاح و مهمات آنها به غارت رفت.
درباره علل وقوع اين حادثه گفته مىشود، عوامل بيگانه با تحريك ناصرخان و خسرو خان قشقايى و عبدالله خان ضرغام پور اين واقعه را به وجود آوردهاند.
به دنبال آن در تابستان سال 1322 ه .ش دولت به لشكر 19 اصفهان فرمان داد تا گروهى را براى سركوب عشاير بويراحمد و قشقايى به سميرم بفرستد. از طرف ديگر عشاير از فرصت استفاده كرده به بهانهى كوچ، تمام نيروها و امكانات خود را به سميرم و ارتفاعات اطراف آن منتقل نمودند.
ستون نظامى هنگامى به سميرم رسيد كه عشاير بويراحمد و قشقايى بر ارتفاعات مشرف بر سميرم مسلط شده بودند. در اين اثنا محمولهاى نظامى شامل چند كاميون آذوقه كه از شهر كرد به سوى سميرم در حركت بود، مورد حمله عشاير قرار گرفت و پس از تخليه آذوقه، كاميونها را آتش زدند و همچنين چند نفر از درجهداران را به قتل رسانند.
روز هشتم تيرماه 1322 ه .ش بويراحمدىها و قشقايىها با سلاحهايى كه از كاميونها غارت كرده بودند به پادگان سميرم حمله نمودند و زد و خورد شديدى روى داد. على رغم مقاومت نظاميان و به دليل نرسيدن نيروهاى پشتيبانى و قتل سرهنگ شقاقى و تعداد ديگرى از فرماندهان در روز يازدهم تير 1322 ه .ش پادگان سميرم به دست اشرار افتاد. در اين جنگ حدود صد نفر از قواى دولتى، 50 نفر از مردم سميرم و 40 نفر از قشقايىها و بويراحمدها به قتل رسيدند.
تمام اسلحه و مهمات پادگان به غنيمت گرفته شد و بخش بزرگى از آن نصيب بويراحمدىها گرديد. در بازگشت از جنگ سميرم، قدرت نظامى ايل بويراحمد سردسير به ميزان قابل توجهى افزايش يافته بود.
محمد حسين خان طاهرى كلانتر بخش عليا پس از بازگشت از جنگ مذكور به منطقه تل خسرو و سررود مقر كلانترى خود بازگشت.
وى شرايط را براى خلع سلاح پادگان اردكان مناسب ديد و در تاريخ 16 مرداد 1322 يعنى حدود يك ماه پس از جنگ سميرم، به اتفاق پسر عمويش ناصرخان طاهرى (فرزند غلامحسين خان) و على و ولى ايزد پناه (دو برادر معروف) و حدود سيصد نفر از ساير كدخدايان و افراد مسلح بويراحمد عليا عازم اردكان گرديدند. آنها پس از خلع سلاح پادگان، سركوبى و غارت شهر اردكان را نيز در دستور كار خود قرار دادند. آنها پس از بازگشت از اردكان، روند امور سياسى ايل خود را به طور عادى ادامه داده و از تعدى به قلمرو ديگر ايلات همجوار اجتناب كردند.
اما عبدالله خان ضرغام پور كلانتر بخش سفلى تقويت بنيه نظامى ناشى از جنگ سميرم را دستمايه تحكيم قدرت سياسى و گسترش سلطه خود بر ساير ايلات منطقه و تلاش در جهت كسب مقام ايلخانى سراسر كهگيلويه قرار داد.
او فكر مىكرد با كسب اين مقام، همانند خوانين قشقايى و بختيارى مىتواند امتيازات سياسى بيشترى از دولت بگيرد و صاحب كرسى نمايندگى مجلس و مقامهايى از اين قبيل نيز بشود. از اين رو نيمه دوم سال 1322 مشحون از تلاشهاى او براى مطيع ساختن و يا حداقل هماهنگ كردن ديگر ايلات كهگيلويه است.
در اين راستا او در اوايل پاييز همين سال به منظور بركنارى حبيب الله خان و به قدرت رساندن حيات خان كه نسبت خويشاوندى با وى داشت، به ايل دشمن زيارى قشون كشى كرد. او موفق به سرنگونى حبيب الله خان نشد اما به شرط هماهنگى با بويراحمد، حاضر به ابقاى وى در مقام كلانترى دشمن زيارى گرديد.
در اواسط پاييز همين سال، عبدالله خان موفق به سرنگونى امان الله خان كلانتر ايل چرام و به قدرت رساندن اسكندر خان چرامى به جاى وى شد و در زمستان همين سال نيز با محمد على خان خليلى كلانتر ايل بهمئى گرمسير به مذاكره پرداخته و با او به توافق رسيد كه مشتركا براى ايلخانى عبدالله خان و ايل بيگى محمد على خان تلاش كنند.
پس از اين توافق، با توجه به اينكه برخوردى مشابه ايلهاى دشمن زيارى و چرام با ايل طيبى گرمسير و كلانتر آن محمد حسين خان ضرغامى مقدور نبود، آنان تصميم گرفتند به اتفاق كليه سران ايلات متحد و كدخدايان زير مجموعه خود در اسفند ماه همين سال، عازم لنده مقر كلانترى طيبى گرمسير شده و با او در اين مورد به مذاكره بپردازند.
اما آنان موفق نشدند كه موافقت خان طيبى را در مورد ايلخانى عبدالله خان و ايل بيگى محمد على خان كسب كنند گرچه توانستند با ايجاد پيوندهاى خويشاوندى، رابطه دوستانهاى با او برقرار كنند.
2ـ ملى شدن صنعت نفت
همزمان با ملى شدن صنعت نفت در سال 1329 ه .ش، عبدالله خان و خسرو خان با وساطت رؤساى طايفه قنوات بهبهان و مشورت خسرو قشقايى كه طرفدار جبهه ملى بود، در شهر اهواز جلسهاى تشكيل دادند و تصميم گرفتند از دكتر مصدق حمايت كنند.
آنان ذيل قرآنى را نيز امضاء كردند و تعهد نمودند كه عبدالله خان رئيس ايل بويراحمد و خسرو خان نماينده تام الاختيار او باشد و اگر سياست روز بر وفق مراد چرخيد، خسرو خان با حمايت عبدالله خان و سران طايفه قنوات بهبهان كه اكثريت جمعيت شهر بهبهان را تشكيل مىدادند و نيز كمك سران عشاير كهگيلويه، به جاى سلطان على سلطانى (كه از سال 1311 تا 1329 نماينده مجلس از كهگيلويه و بهبهان بوده) به نمايندگى مجلس انتخاب شود.
با انعقاد اين پيمان اختلاف بويراحمد به ظاهر برطرف گشت و هر دو خان به تهران رفتند و با دكتر مصدق نخست وزير وقت و رهبر جبهه ملى ملاقات و اظهار همبستگى با نهضت ملى ايران كردند.
اما از آنجا كه تا آن زمان مسألهاى به نام «انتخابات» سابقه نداشت و نماينده آن مناطق تنها به وسيله خوانين انتخاب مىشده و براى خالى نبودن عريضه تعدادى رأى هم براى او مىنوشتند و نمايندگى او را اعلام مىداشتند و به طور كلى عشاير آن سامان از شخص نماينده و اختيارات و وظايف او هيچ اطلاعى نداشتند، با شروع انتخابات و بحث و بررسى بر سر نماينده منتخب و ورود در مسائل سياسى (كه در زمان دكتر مصدق مرسوم گرديد)، ميان عشاير اختلاف افتاد، به طورى كه عدهاى از كانديد جبهه ملى (كه آيت اللّه غروى نام داشت) و عدهاى ديگر از نماينده سابق (سلطانى) حمايت كردند.
بويراحمدىها و قسمتى از ايل طيبى و دشمن زيارى و بخش مهمى از شهرستان بهبهان از آيت الله غروى حمايت كردند و تعداد ديگرى از همين بخشها نيز از كانديداتورى سلطانى حمايت مىكردند. در نتيجه، اختلافات منجر به درگيريها و قتل و كشتار گرديد و جوّ انتخابات ناآرام شد.
سرانجام نماينده جبهه ملى به مجلس راه يافت ولى ديرى نپاييد كه در جريان كودتاى 28 مرداد مجلس منحل گرديد و كابينه دكتر مصدق سقوط كرد.
به دنبال اين واقعه، بويراحمدىها ضمن انعقاد پيمان دوستى و همكارى با سران قشقايى، قصد حمله به تيپ بهبهان را داشتند اما با عقب نشينى قشقايىها، حمله نيز منتفى شد. در اين زمان سرگرد كاتوزيان به نمايندگى دولت و از طرف تيپ نظامى بهبهان، در جلسهاى با حضور سران كهگيلويه و بويراحمد خصوصا عبدالله خان و خسرو خان شركت نمود.
در اين جلسه اين دو خان پيشنهاد آزادى افراد جبهه ملى كه در جريان كودتا دستگير شده بودند و همين طور عدم استقرار پادگانهاى نظامى در مناطق كهگيلويه و بويراحمد را دادند. در همين زمان سرگرد كاتوزيان ضمن ملاقات جداگانه با عبدالله خان نقشه قتل خسرو خان را به وى پيشنهاد مىكند. زيرا خسرو خان نسبت به هوادارى از جبهه ملى سماجت زيادى به خرج مىداد.
عبدالله خان نيز به قصد هموار شدن راه براى مذاكره با دولت و پايان يافتن جنگ و ستيزها، اين پيشنهاد را پذيرفت و در يك جلسه ميهمانى كه با حضور كدخدايان بويراحمد در قلعه فيلگاه ترتيب داده بودند، خسرو خان به دستور عبدالله خان به وسيله تير نوكر او (به نام درويشعلى) كشته شد.
بعد از اين واقعه، سلطانى نماينده مجلس به همراه فرمانده تيپ بهبهان به ملاقات عبدالله خان آمدند و به اتفاق او به شهرهاى بهبهان و اهواز مركز لشكر خوزستان رفتند.
در اين مسافرت فرمانده لشكر خوزستان، عدهاى افسر و سرباز در اختيار عبدالله خان گذاشت تا ضمن وصول بهره املاك او، سران ايلاتى را كه هنوز هوادار خسرو خان بودند سركوب و وادار به اطاعت از عبدالله خان نمايند و به اين طريق عبدالله خان با دولت كودتا سازش كرد و به مناسبت آن پادگانها و پاسگاههاى نظامى كه از ايلات خارج شده بودند به مناطق كهگيلويه و بويراحمد بازگشتند و افسران و درجهداران اين پادگانها به اتفاق افسران انتظامات و به نمايندگى دولت، ناظر جريانات ايلى بودند و در مركز هر ايل يك افسر در كنار خان آن ايل بر امور ايل ناظر بود.
در سال 1337 ه .ش اوضاع بويراحمد دگرگون شد و عدهاى از كدخدايان و مردم بويراحمد عليه عبدالله خان به مخالفت برخاستند. در نتيجه جنگ و خونريزىهايى به پا شد. دولت نيز براى از ميان بردن قدرت عبدالله خان به تقويت بويراحمدىها پرداخت. در همين اثنا عبدالله خان و پسرش خدا كرم خان دستگير شدند و به اهواز انتقال داده شدند و با وجود آنكه حكم اعدام عبدالله خان به مرحله قطعى رسيده بود ولى دستهاى مرموزى مانع اجراى حكم او گرديد.
اين دستهاى مرموز ظاهرا سپهبد تيمور بختيار معاون وزير جنگ و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور بوده است و گفته مىشود كه در آن زمان فعاليت زيادى جهت آزادى او و پسرش و بازگذاشتن دست آنها در جهت غارت و ايجاد آشوب داشته است و به همين خاطر عبدالله خان و پسرش پس از محكوميت به دو سال زندان، مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند.
3ـ قيام پانزده خرداد
در سال 1341 ه .ش امام خمينى(ره) به طور همزمان در چند جبهه متهورانه و دلاورانه با خانواده پهلوى و هم پيمانان داخلى و خارجى آنها مصاف داد. امام طى تاكتيك مدبرانه سياسى ـ نظامى به مردم آنها را در جهت مخالفت و مبارزه با اصلاحات شاه و اصول شش گانه فرا خواندند.
اعلاميههاى هيجانانگيز امام با سرعتى حيرتانگيز بدستور آيت الله محلاتى، آيت الله حايرى، آيت الله ملك حسينى، سيد عبدالكريم تكيهاى انايى، سيد حمد الله حسينى، سيد يونس هاشمى، سيد فتح الله تقوى و سيد يحيى تقوى در كهگيلويه، بويراحمد و ممسنى منتشر شدند.
حاملين پيامها و اعلاميههاى امام(ره) براى آنكه زحمتشان به ثمر رسد در اواخر اسفند ماه 1341 ه .ش و فروردين ماه 1342 ه .ش ضمن دعوت همه مردم به پشتيبانى از نهضت نيرومند روحانيت و انقلاب اسلامى، در مناطق پشتكوه رستم و ده بزرگ با مردان دلاورى كه ايمان و عقيده والايى داشتند، ملاقات نمودند.
غلامحسين سياه پور به اتفاق كردى انصارى و حسنقلى ايزدى كسانى بودند كه به وسيله طلاب فوق اعلاميههاى امام به دستشان رسيد.
سياه پور كه مىدانست در بازار مبارزه و جنگ، ايمان و عقيده والاترين سرمايه است. آنان مصمم شدند كه عليه محمدرضا شاه پهلوى قيام كنند. سيد على اصغر حسينى يكى از برجستهترين طلاب وقت چنين مىگويد كه هنگامى كه جهت پخش اعلاميه مراجع به آن منطقه رفته بودم وقتى كه اعلاميهها را خوانديم خصوصا اعلاميه امام كه اين جملات در آن بود «اظهار حق واجب و تقيه حرام و لو بلغ ما بلغ» را كه توضيح داديم ملا غلامحسين سياه پور گفت اگر اين مطالب را سه روز قبل مىدانستم عدهاى از ژاندارمها را قتل عام كرده بودم ولى چون جريان روشن نبود سعى مىكرديم كه از برخورد با آنها احتراز كنم و لكن حالا ديگر پس از حادثه قم و ديدن اين اعلاميهها از كشتن آنها به هيچ وجه خوددارى نخواهم كرد و از سوى ديگر استشهادى در دست است كه مفاد آن شناسنامهاى بر اين اظهار زير كه غلامحسين سياه پور، كردى انصارى و همراهان ديگرشان در حادثه خونين گجستان بدستور مراجع عظيم الشأن با حكومت پهلوى مصاف دادند.
در اين استشهاد كه به تأييد آقايان آيت الله ملك حسينى، آيت الله حائرى شيرازى، حجت الاسلام سيد صمد الله حسينى، حجت الاسلام سيد يحيى تقوى، مرحوم سيد عبدالوهاب بلادى، سيد نور محمد بلادى، سيد عبدالله تقوى و كسانى ديگر رسيده است، آيت الله حائرى چنين نوشته است: «ملا غلامحسين جليل (و رفقاى كه با او بودند) به تشويق روحانيت قيام نمود».
در همان استشهاد سيد حمد الله حسينى در مورد كردى انصارى چنين نوشته است: «[سياه پور و يارانش] هر گونه اقدامى كه كردند عند الله و عند الرسول طبق فتواى رهبر انقلاب جمهورى اسلامى ايران امام خمينى مد ظله العالى بود». در همان اثنا طلاب علوم دينى اعلاميههاى امام را بين عشاير و به ويژه رزم جويان دلاور نشر مىكردند.
ولى بنابر بر گفته يعقوب غفارى:
هر چند در آغاز شورش اهالى بويراحمد به شدت از مأموران دولتى به ويژه ژاندارمرى ناراضى بودند و غائله را امكانى براى رهايى موقت از ظلم ارزيابى مىكردند و سران شورش در آغاز كار تبليغ مىكردند كه در برابر مأموران ستمكار دولتى و براى اجراى دستورات شرعى علما و روحانيون دست به قيام زدهاند و ليكن از يكسوى تبليغات رژيم كه آنان با اجراى اصلاحات ارضى مالك زمينهاى رعيتى خود خواهند شد و از سوى ديگر ضعف رهبرى شورشيان و حمله سارقين و اعمال خود سرانه و سلاح تطميع و تهديد دولت از قدرت كمى و كيفى شورشيان كاست.
نكته قابل توجه اينكه در اين ايام، اعلاميه و يا پيام امام چنانكه گفته شد در بين مردم عشاير پخش شده است و بعضى از افراد جريان جنگ گجستان را بر اساس نامه امام تعبير مىكنند و بر همين اساس عدهاى از اين حركت را يك حركت انقلابى در راستاى حركت و قيام امام در سال 42 تعبير مىكنند.
ولى نكته اينجاست كه اين جريان را گروهى هدايت مىكردند كه لااقل در عدم صداقت عدهاى از آنها شكى نيست و خوانينى كه براى حفظ منافع خود حاضر مىشدند بدترين جنايات را مرتكب شوند چگونه مىتوانند ادعا كنند كه در اين جريانات منافع و مطامع خود را مد نظر قرار نداده باشند.
البته شكى در اين نيست كه اگر عشاير و توده مردم در آن موقع درست هدايت مىشدند منشأ حركات و انقلابات و شورشهاى بزرگ و سازندهاى مىگرديدند و ليكن بصرف اينكه چند اعلاميه از امام در بين عشاير پخش گرديد نمىتوان گفت كه حفظ منافع خوانين در رسيدن آنها به قدرت در ميان نبوده است.
حال به قضيه اصلاحات ارضى كه منجر به نبرد گجستان در استان كهگيلويه و بويراحمد گرديد مىپردازيم:
ـ اصلاحات ارضى و بازتاب آن در بويراحمد
محمد رضا شاه در اواخر پاييز سال 1341 ه .ش، در صدد اجراى برنامه اصلاحات ارضى خود برآمد، بدين جهت ابتدا خوانين و فئودالهاى متنفذ منطقه را به تهران احضار كرد تا زمينه پذيرش روانى آنها را مهيا سازد و در مقابل اطاعت و پذيرش آنها به هر يك خانهاى در تهران و حقوق ماهيانه مكفى و مقدارى از زمينهاى سلطنتى در شمال واگذار شود. عبدالله خان و ناصر خان طاهرى ظاهرا از پيشنهاد شاه استقبال كردند، اما در اين ميان برخى از امراى ارتش و ملاكين بزرگ ساكن در تهران و غيره كه از آن طرح به شدت ناراضى بودند، شديدا به عبدالله خان و ناصر خان در مورد عدم پذيرش مسئله و اقدام به قيام مسلحانه بر عليه رژيم فشار آوردند و آنها را تشويق به شورش نمودند.
به هر حال عبدالله خان به اتفاق ناصر خان به بويراحمد روى آوردند و كدخدايان را از نيت خود آگاه كردند و از آنها خواستند كه در اين شورش آنها را يارى دهند و براى هماهنگى بيشتر همه كدخدايان به دوروهان دعوت شدند.
اما دولت خيلى سريعتر از آنچه تصور مىرفت عكس العمل نشان داد و در اولين اقدام، گروهان ژاندارمرى پاتاوه را با يك گروهان ژاندارم تقويت كرد و در صدد جلب حمايت مردم برآمد. متعاقب اين تاكتيك، جنگندههاى ارتش به بمباران ساختمانها و محل تجمع نيروهاى عشاير پرداخت كه طى آن يكى دو نفر از جمله پسر عبدالله خان مجروح مىشوند و بدين ترتيب دست اندر كاران شورش را در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند. در غروب همان روز همه كدخدايان و ريش سفيدان كه به اندازه كافى تحريك و عصبانى شده بودند، بدون رأى منفى دستور حمله به گروهان ژاندارم مستقر در توت نده را صادر مىنمايند.
لذا تركيبى از تفنگچيان عبدالله خان و ناصر خان و كدخدايان ديگر در يكى از شبهاى نيمه اسفن
د ماه 1341 ه .ش به گروهان ژاندارم مستقر در توت نده حمله مىكنند و تعدادى از آنها را كشته و زخمى و بقيه را نيز مجبور به فرار مىنمايند. در پى اين اقدام دستور حمله به بويراحمد، براى سركوب شورش صادر شد. بالاخره در نيمه دوم فروردين 1342 لشكركشىهاى شاه به منطقه بويراحمد از هر لحاظ فراهم گرديد.
روز 30 فروردين ستونى به فرماندهى سروان ريحانىفر از طريق سماك ـ چوبال براى اشغال آبادى ملاغلامحسين سياهپور و قطع ارتباط شورشيان با خانوادههايشان و به منظور به انفعال كشانيدن و به زانو درآوردن آنان به حركت درآمد.
از طرف ديگر چريكهاى عشاير به فرماندهى ملا غلامحسين سياهپور تحركات آنان را تشخيص دادند و مصمم به جنگ با آنان گرديدند. سياهپور افراد خود را كه پانزده نفر بودند به سه گروه تقسيم مىكند و طورى ستون را دور مىزنند كه تقريبا ستون را در يك مثلث متساوى الساقين به محاصره مىاندازند.
ملا غلامحسين در اولين شليك خود افسرى به نام مرادى را كه قبلاً فرمانده پاسگاه نوكگ و به منطقه و مردم آنجا آشنايى كامل داشت و بعد از آن فرمانده پاسگاه غارشاپور گرديده بود، از پاى انداخت و آنگاه جنگى شديد درگرفت. در اين نبرد چون بويراحمدىها از موقعيت طبيعى بهترى بهره گرفته بودند، ستون 190 نفرى دولتى را به كلى از پاى درآوردند. در اين نبرد 53 نفر از نيروهاى دولتى كشته و 43 نفر مجروح و بقيه افراد اسير و يا موفق به فرار مىشوند. مجموع تلفات عشاير در اين نبرد، يك نفر كشته و دو نفر زخمى بود.
با اين كه فرماندهان نظامى در جهت سركوب و خاموش كردن اين شورش تمام توان خود را به كار گرفته بودند ولى موفقيتى به دست نياوردند. لذا در جهت سركوب اين قيام به جريان نفاق و نيروهاى نفوذى تمسك جستند و در راستاى نيل به اين هدف، سران ايلها و بعضى از شورشيان قبل را تطميع نمودند تا سران شورشى را به قتل برسانند و به اين ترتيب على غلومعلى دستيار «نوكر عبدالله خان»، در 18 خرداد سال 1342، در فرصتى مناسب، با شليك تيرى به زندگى عبدالله خان پايان داد. بدين ترتيب آريانا پايان شورش بويراحمد را به عنوان پايان غائله جنوب اعلام نمود.
تقريبا پس از يك ماه از كشته شدن عبدالله ضرغام پور، ناصر خان طاهرى كه مقاومت را بىفايده مىديد با يك سلسله تماسها بالاخره خود را تسليم نمود. اما غلامحسين سياهپور و چند نفر از ياران وفادارش همچنان در كوهها به سركشى خود ادامه دادند اما به دليل تنگناهايى كه براى خانواده و روستايش پيش آورده بودند خود را تسليم نمود و بعدها در شيراز تيرباران گرديدند.
با پايان غائله ارتشبد آريانا طبق طرح پيشنهادى در تاريخ 22/4/42 خواستار تشكيل فرماندارى كل كوه گيلويه و بويراحمد در قالب فرماندارى كل در ياسوج، ممسنى در نورآباد، بويراحمدى در ياسوج، كوه گيلويه در دهدشت گرديد كه به استثناى ممسنى بقيه آن مورد تصويب قرار گرفت و در سال 1343 سرهنگ على زاده با دو نفر كارمند و مستخدم و راننده وارد ياسوج شد و در ساختمان كوچك دبستان به كار مشغول گرديد و بلافاصله مقدمات كار را براى استقرار ادارات دولتى در ياسوج فراهم آورد.
ساختمانهاى دولتى در ياسوج احداث شد و كار جاده بابا ميدان به ياسوج و كارخانه قند آغاز گرديد و شاه كه به قدرت رزمى مردم پى برده بود دستور داد هر چه زودتر كارخانه قند ياسوج ساخته شود و كار احداث جادههاى خاكى در مناطق ايلاتى كوه گيلويه شروع شد، همچنين دستور داده شد كه سران ايلات و طوايف در ادارات جديد التأسيس به كار گمارده شوند، طولى نكشيد كه اغلب آنها به عنوان حقوق بگير تعيين و عدهاى هم از بودجه سرى كه در اختيار فرماندارى كل بود بهرهمند شدند.
دوران جمهوری اسلامی
از سال 1342 به بعد با شروع سياستهاى حكومت پهلوى و تلاش آنان براى تغيير ساختار اجتماعى و فرهنگى منطقه، كوششهاى زيادى در جهت خنثى كردن آن سياستها از جانب علماى دينى و روحانيون صورت گرفت.
در اين دوره سرلشكر عليزاده به مدت ده سال (از 1343 تا 1353) در مقام فرماندار كل، مسئوليت اجراى سياستهاى دولت را بر عهده داشت. تا اين كه در سال 1355 فرماندارى كل كهگيلويه و بويراحمد به استان تبديل گرديد.
در سال 1356 كه كشور دستخوش حوادثى از قبيل: شهادت حاج سيد مصطفى خمينى، انتشار مقالهاى توهين آميز بر ضد امام، واقعه نوزده دى در شهر قم و مراسم چهلم شهداى آن در تبريز گرديده بود، به تدريج موج انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام سراسر كشور را فرا گرفت.
مردم كهگيلويه و بويراحمد هم كه تماما مردمى شيعه مذهب و غيرتمند بودند از انقلاب اسلامى استقبال كردند و گروه گروه فرياد انقلاب اسلامى را لبيك گفتند. همه علماى منطقه و در رأس آنان آيت الله ملك حسينى و حجت الاسلام مير احمد تقوى مردم را به انقلاب دعوت كردند و خود رهبرى فعاليتهاى انقلابى و تظاهرات مردم را به عهده گرفتند. نبرد سياسى ميان علما و مقامهاى حكومت شدت گرفت و هر كدام سعى داشتند مردم را در جبهه خود قرار دهند.
مقامهاى حكومتى حتى درصدد برآمدند كه عدهاى از افراد ناآگاه منطقه را به عنوان چماقدار، مأمور سركوبى انقلابيون در اين استان و يا استانهاى همجوار بكنند. اما آنان توفيقى در اين كار به دست نياوردند و مردم همه پشت سر علما قرار گرفته و در جهت تحقق انقلاب اسلامى مىكوشيدند.
بدين ترتيب تمام طبقات كهگيلويه و بويراحمد اعم از دامدار و كشاورز و كارگر و كارمند و مرد و زن و پير و جوان با وحدتى بىنظير براى پيروزى انقلاب اسلامى در تلاش بودند و همگام با مراسم و مناسبتهايى كه در ساير شهرهاى كشور برگزار مىشد، اقدامات مشابهى انجام مىدادند.
به تدريج كه موج انقلاب گستردهتر شد، دولت تصميم گرفت كه فردى نظامى را به استاندارى كهگيلويه و بويراحمد منصوب كند تا قادر به سركوبى مردم باشد.
بدين ترتيب در نيمه دوم سال 1357 سرلشكر محمود همپايى جاى احمد جوهرزاده را گرفت. اما موج انقلاب قوىتر از آن بود كه با چنين اقداماتى مهار بشود.
سرلشكر همپايى در نخستين روزهاى پس از انتصاب خود به شهرهاى گچساران، چرام، دهدشت، سوق و لنده سركشى كرد. اما در همه اين شهرها فقط معدودى از افراد وابسته به حكومت آن هم در ساختمان يكى از ادارات با او ديدار كردند.
بنابراين او نه تنها نتوانست هيچ گونه ديدار و گفت و گويى با مردم داشته باشد بلكه شديدا مورد نفرت آنان قرار گرفت. ايشان پس از سوق، عازم لنده شد. مردم سوق در بازگشت وى از لنده، در گردنه مشرف به سوق، راه را بر او بسته و ماشينهاى او و همراهانش را سنگباران كردند.
در ديگر شهرستانهاى استان مانند گچساران كه برخى از مراكز نفتى كشور در آن قرار داشت مركز اعتصابات قرار گرفت و كاركنان شركت نفت در حمايت از ساير اقشار جامعه دست به تحصن زدند.
تظاهرات و ساير فعاليتهاى انقلابى مردم كهگيلويه و بويراحمد هم چنان ادامه داشت تا اين كه در 22 بهمن 1357 حكومت پهلوى سرنگون، بساط نظام شاهنشاهى برچيده و انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت امام خمينى(ره) به پيروزى رسيد و كشور ايران دوران جديدى از حيات سياسى خود را آغاز كرد و اين استان نيز با پيروزى انقلاب اسلامى وارد عصر نوينى از حيات سياسى خود شد.
حوادث سياسى از پيروزى انقلاب اسلامى تا كنون
1ـ نقش مردم و نهادهاى انقلابى در مبارزه با ضد انقلاب
در ابتداى پيروزى انقلاب اسلامى ملك منصور باشتى كه داراى يك كاخ ييلاقى زيبا و مدرن در نياوران و يك خانه بزرگ در اهواز بود به جرم قتل و جنايت و همكارى با رژيم گذشته به زندان افتاد و پس از مدتى به قيد كفالت از زندان آزاد شد و با شكايت دوباره مردم در قلعه باشت به مقاومت پرداخت و زد و خوردى روى داد و يك نفر پاسدار به نام سيد فتح الله صادقى به شهادت رسيد و يك نفر از هواداران خان مجروح شد.
بالاخره قلعه باشت به تصرف قواى مردمى و نظاميان و سپاه درآمد و خان ناچار به درخواست تأمين شد.
حضرت آيت الله ملك حسينى و سرلشگر مدنى و فرمانده لشگر 92 خوزستان به باشت آمدند و چون خان تسليم شده بود او را به اهواز بردند و در سال 1358 به اعدام محكوم و تيرباران شد و غائله پايان يافت.
نماز جمعه
به موازات استقرار نهادهاى انقلابى در اين استان، مردم اين استان به منظور اقامه نماز جمعه از دفتر امام امت درخواست امام جمعه نمودند و بزرگان و علما جهت اقامه نماز جمعه در شهرهاى اين استان تعيين گرديدند.
هم اكنون در شهرهاى ذيل نماز جمعه به امامت افراد ذيل اقامه مىشود:
دهدشت: حجت الاسلام يدالله رضايى،
گچساران: حجت الاسلام سيد على متقى قمصرى،
ياسوج: حجت الاسلام سيد على اصغر حسينى.
تا به حال نيز سنگرهاى نماز جمعه شاهد حضور باشكوه مردم اين استان بوده است. در ضمن آيت الله ملك حسينى از اعاظم منطقه و از علماى مشهور استان نمايندگى ولى فقيه در اين استان را بر عهده دارند كه تا به حال در اين سمت خطير مشغول به فعاليت مىباشند.
دفاع مقدس
همزمان با آغاز جنگ تحميلى و تجاوز رژيم صدام به خاك ايران، مردم اين استان نيز مانند ديگر امت ايثارگر و قهرمان راهى جبهههاى جنگ شدند و دوش به دوش مردم ساير شهرها و نقاط كشور به نبرد با صداميان پرداختند. رزمندگان اين استان از اولين روزهاى جنگ به صورت پراكنده در قالب گروهان، گردان، در يگانهاى نيروهاى زمينى يا نيروى دريايى سپاه مشغول به فعاليت شدند و بيشترين حضور را در ابتدا در لشگر 19 فجر سپس تيپ فاطمه زهرا عليهاالسلام، تيپ المهدى، تيپ امام سجاد عليهالسلام داشتند ولى به دليل كثرت نيروى پاسدار و بسيجى در سالهاى 62ـ61 در قالب تيپ فاطمه زهرا عليهاالسلام در لشگر 19 فجر ادغام گرديد و سردار شهيد جواد هرمزپور به فرماندهى آن منصوب گرديد.
با شهادت زود هنگام سردار هرمزپور نيروهاى اين استان به نيروى دريايى سپاه ملحق شدند ولى به علت كوهستانى بودن منطقه و آشنايى نفرات منطقه با رزم در كوهستان و ديگر مسايل، آنها در نيروى دريايى توفيق چندانى حاصل نكردند و با پيوستن به لشگر 25 كربلاى مازندران در عملياتها شركت نمودند.
چندى بعد كليه نيروهاى اين استان به تيپ امام حسن مجتبى عليهالسلام منتقل گرديدند و در تاريخ 18/5/65 نيروهاى اين استان به دستور فرماندهى سپاه در قالب تيپ مستقل 48 فتح تشكل يافتند.
همزمان با استقلال تيپ 48 فتح، گردان 319 مستقل قائم استان نيز تشكيل شد و منطقه عملياتى كربلا در مهران را تحويل گرفت و از اين تاريخ به بعد اين گردان به تيپ 49 حيدر كرار تغيير نام يافت.
بعد از پذيرش قطعنامه تيپ مذكور در سازمان تيپ 48 فتح ادغام گرديد.
نيروهاى اين استان قبل از استقلال تيپ در عملياتهاى مختلف شركت داشتند. پس از تشكيل تيپ مستقل در عملياتهاى كربلاى 1، كربلاى 4، كربلاى 5، كربلاى 10 و در منطقه سردشت در پاكسازى ضد انقلاب شركت داشتند. مردم اين استان با تقديم 1758 شهيد، 48 مفقود و 7741 جانباز دين خود را به انقلاب اسلامى ادا نمودند كه تعداد 33 نفر از شهدا از روحانيون بزرگوار بودهاند.
اسامى تعدادى از سرداران و روحانيون شهيد اين استان عبارت است از:
رديفنام و نام خانوادگىمحل تولدتاريخ شهادت
1جهان ناصرىگچساران9/9/60
2خدا مراد مرادىگچساران2/1/61
3ابواليضب حسينىياسوج3/1/61
4امير على زادهدهدشت2/9/61
5لال احمد رفيعىگچساران22/2/62
6عزيز الله على پورياسوج25/6/62
7جواد هرمزپورياسوج27/6/62
8سجاد احمدىگچساران11/12/62
9مظفر راهنوردــ13/7/64
10هجير على زادهدهدشت2/9/64
11محمدتقى عمرانىگچساران22/11/64
12عنايت الله بازگيردهدشت29/11/64
13سيدعبدالحسين ولى پوردهدشت2/12/64
14ايرج مهرابىگچساران29/1/65
15مهدى پيشواــ20/4/65
16مسعود خرمىگچساران4/10/65
17محمد خرسنديانياسوج4/10/65
18فريبرز پناهىدهدشت20/10/65
19قدرت الله رستم پوردهدشت24/10/65
20كوروش باباپورياسوج28/12/65
21نور الله يزدان پناهــ29/1/66
22امامقلى عزيزىگچساران19/12/66
23جانمحمد موسوى نسبدهدشت18/10/75
24سيد محمد هوشمندياسوج16/4/76
25محمدتقى بشارتــــ
26سيد على اصغر تقوىــــ
در طول جنگ تحميلى بارها شهرستان نفت خيز گچساران زير بمباران قرار گرفت و شهداى بسيارى تقديم اسلام شد.
مشاركت سياسى
مردم هر كشور به نحوى خود را در اداره كشور سهيم مىدانند و سعى آنها بر اين است كه بتوانند در اداره كشور خود نقشى را ايفا نمايند. عامه مردم از طريق شركت در راهپيمائىها و انتخابات نقش خود را در اداره امور جامعه خود ايفا مىنمايند. در استان كهگيلويه و بويراحمد نيز مردم همواره در صحنههاى مختلف سياسى و ملى حضور داشتهاند و به نحوى خود را در اداره جامعه دخيل دانستهاند. اما بارزترين نمود حضور و مشاركت مردم در اداره كشور، حضور آنان در انتخابات مختلف مىباشد.
با نگاهى به ميزان مشاركت مردم در انتخابات مختلف، در مىيابيم كه مردم اين خطه از كشور ايران اسلامى روز به روز بر حضور خود افزودهاند و در هر دوره از انتخابات مشاركت آنها بيشتر شده است.
در اولين انتخابات مجلس شوراى اسلامى كه در سال 1358 برگزار شده است در حدود 49 درصد واجدين شرايط در پاى صندوقهاى راى حاضر شدهاند. در اين دوره در كل كشور 16/50 درصد واجدين شرايط در انتخابات شركت نمودهاند.
در دومين دوره انتخابات مجلس شوراى اسلامى ميزان حضور مردم نسبت به دوره قبل حدود 16 درصد افزايش يافته و به 65 درصد رسيده است كه در مقايسه با كل كشور از مشاركت بالايى برخوردار بوده است. در اين دوره مشاركت مردم در كل كشور 81/62 درصد بوده است.
در سومين دوره مجلس شوراى اسلامى باز هم شاهد افزايش 16 درصد مشاركت مردم بودهايم. در اين دوره 81 درصد واجدين شرايط به پاى صندوقهاى راى حاضر شدهاند. اين در حالى است كه در كل كشور 46/58 درصد واجدين شرايط در پاى صندوقها حاضر شدهاند.
در چهارمين دوره مجلس شوراى اسلامى ميزان مشاركت مردمى نسبت به دوره قبل حدود 10 درصد افزايش داشته و به 91 درصد رسيده است. در اين دوره ميزان مشاركت مردم در كل كشور 51/59 درصد بوده است.
در پنجمين دوره مجلس شوراى اسلامى ميزان مشاركت مردمى به 98 درصد رسيده است كه حدود 15 درصد بيش از ميزان مشاركت مردمى در كل كشور مىباشد. در اين دوره در كل كشور 74/82 درصد واجدين شرايط در انتخابات شركت كردهاند.
در ششمين دوره مجلس شوراى اسلامى ميزان مشاركت مردمى نسبت به دوره قبل تغيير محسوسى نداشته است. در اين دوره 97 درصد واجدين شرايط در انتخابات شركت نمودهاند.
بنابراين در طى اين 20 سال ميزان مشاركت مردمى حدود 50 درصد افزايش يافته و دو برابر شده است. اين خود دليل بر افزايش آگاهى سياسى مردم استان مىباشد.
در انتخابات رياست جمهورى نيز مردم اين استان حضور چشمگيرى داشتهاند و با حضور در پاى صندوقهاى راى دين خود را نسبت به انقلاب و كشور خود ادا نمودهاند. هر چند كه آمارى مربوط به انتخابات دورههاى مختلف رياست جمهورى در اين استان در اختيار نداريم، اما همين آمار موجود مربوط به انتخابات ششمين و هفتمين و هشتمين دوره رياست جمهورى خود دال بر حضور چشمگير مردم در پاى صندوقهاى راى مىباشد.
در ششمين دوره رياست جمهورى كه در سال 1372 برگزار شد، حدود 65 درصد واجدين شرايط در انتخابات شركت نمودند. در حالى كه در كل كشور در اين دوره 5753 درصد واجدين شرايط در پاى صندوقهاى راى حاضر شدهاند.
در هفتمين دوره رياست جمهورى ميزان مشاركت مردم به 88 درصد افزايش يافت كه تقريبا با ميزان مشاركت مردمى در كل كشور برابر مىباشد. در اين دوره در كل كشور 11/88 درصد واجدين شرايط در انتخابات شركت نمودهاند.
در هشتمين دوره رياست جمهورى نيز حدود 6/76 درصد واجدين شرايط در پاى صندوقهاى راى حاضر شدهاند. هر چند كه نسبت به دوره هفتم كاهش يافته است، اما هنوز مشاركت در سطح بسيار بالايى است.
در اين قسمت به تاريخ شروع و پايان هر دوره مجلس شوراى اسلامى و نام نمايندگان استان گذرى خواهيم داشت: ـ دوره اول
اولين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 7 خرداد 1359 گشايش يافت و افراد ذيل به مجلس راه يافتند:
1ـ بهرام تاج گردون گچساران
2ـ مهدى ملاى سمنانى (قائمى فر) ياسوج (مياندورهاىـ1360)
اين دوره از مجلس در تاريخ 6 خرداد 1363 پايان يافت.
ـ دوره دوم
دروه دوم مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 7 خرداد 1363 افتتاح شد و نمايندگان استان بدينقرار تعيين گرديدند:
1ـ سيد نور محمد محموديان بويراحمد (ياسوج)
2ـ حسنعلى نجفى رهنانى گچساران
دومين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 5 خرداد 1367 پايان يافت.
ـ دوره سوم
سومين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 7 خرداد 1367 گشايش يافت و افراد زير از اين استان به مجلس راه يافتند:
1ـ بهرام تاج گردون گچساران
2ـ سيد نور محمد محموديان ياسوج و بويراحمد
اين دوره از مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 6 خرداد 1371 پايان يافت.
ـ دوره چهارم
دوره چهارم مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 7 خرداد 1371 افتتاح شد و نمايندگان استان بدينقرار تعيين گرديدند:
1ـ سيد مسعود حسينى بويراحمد
2ـ سيد حاجى محمد موحد گچساران و كهگيلويه
چهارمين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 6 خرداد 1375 پايان يافت.
ـ دوره پنجم
پنجمين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 12 خرداد 1375 گشايش يافت و افراد زير به مجلس راه يافتند:
1ـ سيد حاجى محمد موحد گچساران
2ـ سيد باقر موسوى جهان آباد ياسوج
دوره پنجم مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 6 خرداد 1379 پايان يافت.
ـ دوره ششم
ششمين دوره مجلس شوراى اسلامى در تاريخ 7 خرداد 1379 آغاز شد و افراد زير به مجلس راه يافتند:
1ـ سيد حاجى محمد موحد كهگيلويه
2ـ سيد باقر موسوى جهان آباد بويراحمد
ـ دوره هفتم
نمايندگان فعلى استان (دوره هفتم مجلس شوراى اسلامى):
1ـ سيد حاجى محمد موحد كهگيلويه
2ـ ستار هدايت خواه بويراحمد و دنا
3ـ محمد على نبى زاده گچساران
به نقل از وبسایت ویکی اطلس فرهنگی ایران
لینک مطلب
http://af.samta.ir/atlas/index.php?title=%DA%A9%D9%87%DA%AF%DB%8C%D9%84%D9%88%DB%8C%D9%87_%D9%88_%D8%A8%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF