خوانين و بزرگان ايل بويراحمد
در این لینک تصاویری از خوانين و بزرگان ايل بويراحمد وهمراهان و کسانی که با خوانین بویراحمدی
همراه بوده اند قرار داده ام لطفا نظرات وپیشنهادات خود را در این لینک درج کنید
کشته شدن خسرو خان بویر احمدی
حکومت پهلوی و دولت کودتا توانسته بود قشقاییها و بختیاریها و دیگر ایلات همسایه بویراحمد را به هر ترتیب و ترفند وتهدید و اختلاف انداختن میان مردم آنها وادار به سکوت کند.
سیاست بازان عشایر شناس و امرای ارتش در نشستهایی که با شاه داشتند به این رهگشود دست یاافتند که میان دوبرادر قدرتمند ایل بویراحمد یعنی عبدالله خان و خسروخان بویراحمدی که قبل از نهضت ملی با هم درگیر بودند جدایی افکنند .آن پیشنهاد مورد پسند شاه قرار گرفت. بازیگران سیاسی به خصوص سلطانی نماینده دائمی بهبهان وبویراحمد وکهگیلویه در مجلس شورا و رئیس التجار بهبهانی و اشرف احمدی بهبهانی مشاورین عالی شاه در امور عشایری اصرار کردند که خسرو خان بویراحمدی از بین برود و بر این نظر پای فشردند ودلیل ارائه کردند که (خسرو چپ گراست . کمونیست است.سیاست مداری است ماجراجو و همواره با سیاست مداران شهرمخالف وبا گروههای چپ مخالف رژیم شاهنشاهی در ارتباط است. او می تواند عشایر را به سوی مسائل سیاسی و پیوند با دسته های شورشگر بکشاند و برادر را در چنین راستایی سوق دهد) دشمنی سلطانی و ایادی آن ناشی از درگیری بویراحمدی ها به حمایت از نهضت ملی در بهبهان وخوزستان با انها ووجود این توهم که خسروخان قصد کاندیداتوری و نامزدی مردم کهگیلویه و بویراحمد در مجلس را دارد می بود. آنها با همدستی ارتش و عبدالله خان وارد مذاکره با سران طوایف کهگیلویه و بویراحمد طرفدا ر شاه شدند و نقشه ترور خسروخان را طرح کردند.حتی چند روحانی را وادار کردند که فتوا دهند خسروخان لامذهب است وکمونیست.او مهدورالدم است و کشتن او واجب و بر همسران حرام می باشد.
آخرین جلسه در روستای سوق بود و گفتگو و مجادله به جایی رسید که نماینده ارتش سرهنگ سیرفی زاده به جلسه محرمانه دعوت گردید.او سران طوایف را تشویق به ترور خسروخان کرد که شاهنشاه چنین خواسته و چون و چرا ندارد.از سوئی با تهدید به گرفت و گیر و تبعید واعدام و تبعید آنها به انجام کار ترغیبشان نمود.
عبدالله خان بدون رودربایستی اعلام کرد( برادر من است به شما آنچنان مربوط نیست که به گریه افتا ده اید و رسم و آئین را به رخ می کشید.مصلحت ایل ما اجرای دستور شاه است.باید خسرو بمیرد تا ایل و شما زنده بمانید)
این شیوه گفتگو کار خود را کرد وموثر افتاد و آنها را به وادی سکوت و بی تفاوتی و تردید انداخت و روز بعد به سوی روستای فیلگاه ره سپردند و به آن عمل ناپسند و زشت دست یازیدند. در جریان گذشت زمان و تحقیق و پرسش از چگونگی آن رویداد در آن روز معلوم شد که افرادی از آن جمع خسروخان را پنهانی از وقوع آن توطئه و نقشه باخبر کردند.او باور نکرد و چنین پنداشت که اگر پیک فرستان راستگویند چرا خود در رکاب عبدالله خان می باشند وشایعات دشمن است که میان ملیون اختلاف اندازند.سرانجام عبدالله خان و همرامان به نام دیدار سیاسی با برادر به روستای فیلگاه رسیدند. خسروخان از دور آنها را رسد کرد و دید بیشتر همراهان همان یاران مبارز راه مصدقند. مطمئن شد و خیال کرد تبلیغ و شایعات ذهن یاران را مشوب کرده.
آرام بدون کمترین شکی به خانه برگشت. برای استقبال و پذیرایی از میهمانان به افراد و خانواده دستوراتی داد و سفارش کرد. در جلوی خانه عده ای به پیشواز آمدند سواران پیاده شده و دو برادر شادان دست هم را فشردند و با حال و احوال و گرفتن اخبار آرام و قدم زنان رو به عمارت خان حرکت نمودند.
خان بزرگ خندان با میهمانان خوش و بش کرد. سواران اسبها را به در خانه های آبادی بردندو بستند و برگشتند.آفتاب سرخ آتشین با روبند نازک شعله ور ابری میرفت تا بر پشت کوه خائیز مشرف بر روستای فیلگاه پنهان گردد.
عبدالله خان برخاست که با همراهان در میدانک مجاور خانه گردشی بنماید. شیخ ریش سفید یکی از طوایف با خسروخان در میهمانخانه ماند و با وی به گفتگونشست تا وی را سرگرم کند. خسروخان بر بالشی تکیه زده بود به حرفهای او گوش می داد و گاه با رادیو ور می رفت. از آن سو عبدالله خان به اتاق مجاورکه دربی چوبی و شیشه دار آنرا از میهمان خانه جدا می کرد وارد شد. چند تفنگدار و یساول همراهش بودند. به یکی از تفنگچیان دستور شلیک داد. تیرانداز با تفنگش سینه و قلب آن دلیرمرد فرهیخته را نشانه گرفت. گلوله دوم بر قلب بی کینه او فرونشست.جان پاکش با آهی سرد به جانهای شهیدان راه آزادی پیوست.
شب بود. ماه چهارده قلب تاریکی را میشکافت. لاش اسپید خسروخان در آب دامن قلعه شسته میشد. آن اندک آب زلال خوناب گردید.. همسرش نالان و شیون کنان خود را در آب بر جسدش افکند. لب بر حفره گلوله گذارد و کفی از خون او را بنوشید. روز بعد جسد به خون خفته سردارایل را در دخمه ای گچ و گل و سنگ به امانت گذاردند تا آنرا بعدا به کنار بقاع متبرک ببرند و به خاک بسپارند. بعد از گذشت زمانی بستگان و یارانش را مجاب کردم که او را در قتلگاهش به خاک بسپارند تا مزار متبرکش میعادگاه عاشقان آزادی و زیارتگاه آزادی خواهان این خطه خسروپرور باشد و گور واقعی او دلهای مردم آزاده ایلی باشد.
نام او زنده روانش شاد آرمانش همواره در پرواز باد.
(جهت اطلاعات بیشتر رجع شود به کتاب کوچ کوچ.اثر آقای عطا طاهری بویراحمدی)
باتشکر از امین نظری http://asmanedena.blogfa.com/post/3
جهت ارائه مطالب و همکاری با وبلاگ میتوانید به شماره
۰۹۳۹۹۴۲۳۶۰۰
از طریق پیام رسان ها نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را ارسال بفرمایید
ایمیل وبلاگ
علاقه مندان محترم جهت مشاهده همه مطالب و عكس هاي وبلاگ ضرغام اباد از منوي بالاي صفحه گزينه عناوين و مطالب وبلاگ را انتخاب نماييد